پاسخ به:فرقه کرامیه
چهارشنبه 19 فروردین 1388 1:30 PM
ابن كرام و پيروانش پنداشتند كه پروردگارشان جايگاه حوادث است و گفتارها و اراده و دريافتهاى او از شنيدنيها و برخورد او با صفحه بالا از جهان عرضهايى هستند كه در او «حادث» گشتند و او جايگاه اين حوادث است.
خطاب «كن» يعنى باش را بر چيزى، آفرينش آفريدگان و پديد آمدن پديد آمدگان و نابود كردن چيزى كه پس از پديد آمدن نابود مىشود ناميدهاند.
آنان پنداشتند كه در جهان جسمى و عرضى نيايد، مگر پس از پديد آمدن عرضهاى بسيار در ذات پروردگارشان كه يكى از آنها اراده حدوث آن حادث است و از جمله كلمه «كن» باش بدانگونه كه بر پديد آمدن آن داناست و اين گفته بخودى خود حرفهاى بسيارست و هر حرفى عرضى است كه در او پديد آمده باشد از آن جمله است اراده ناپديد كردنش كه گويد:
هرگاه خدا اراده ناپديدى چيزى كند ناپديد باش يا نابود شو، اين گفتار بخودى خود حرف است و هر حرف آن عرضى است كه در او پديد آمده است.
آنان پنداشتند حوادثى كه در ذات خداى تعالى پديد آيد چند برابر حوادث جسمها و عرضهاى جهان است.
برخى از «كراميه» پنداشتند كه خداوند به نيست كردن هيچ جسمى در هيچ حال توانا نيست. كراميه در ميان دو كلمه متكلم و قايل و كلام و قول فرق مىگذارند بدينگونه كه گويند: خداى تعالى همواره متكلم و قايل بوده استسپس در ميان اين دو نام در معنى فرقها نهاده و مىگفتند: او همواره متكلم به كلامى كه توانايى اوستبر قول و پيوسته قايل استبه قايليتى نه به سبب قول و قايليت توانايى اوستبر قول و قول او حروفى است كه در او «حادث» شده است و سخنش «قديم» است، پس قول خداوند در نزد ايشان «حادث» و كلام او «قديم» مىباشد.
ابن كرام در كتابش «عذاب القبر» بابى آورده كه ترجمه شگفتى دارد و گويد: باب در كيفريتخداى عز و جل.
در برخى از كتابهايش جايگاه پروردگارش را به «حيثوثيت» تعبير كرده است. از آن جمله گفتهاند: نخستين چيزى كه خداى تعالى آفريده ناگزير بايد جسمى زنده باشد كه تواند عبرت گيرد و اگر او نخست جمادات را مىآفريد حكيم نمىبود.
آنان گفتند: نابود كردن كودكى كه اگر تا زمان بلوغ بماند به او گرود و نيز نابود ساختن كافرى كه اگر تا مدتى زندگى كند به او گرود، از حكمتخداى تعالى روا نيست. درباره «عصمت» پيغمبران گفته: هر گناهى كه عدل و داد را بر دارد و حد را واجب كند ايشان از آن بر كنارند و درباره ايمان گويد: ايمان در آغاز اقرار تنهاست و اگر مكرر كند ايمان نيست مگر از مرتد كه پس از ارتدادش خود بدان اقرار كند.
او در علم فقه نيز دخالت كرده و در باره نماز مسافر گويد: او را گفتن دو تكبير كافى استبىركوع و بىسجود و بىقيام و قعود و بىتشهد و سلام و گويد: غسل ميت و نماز بر او دو سنت غير واجبند و كار واجب كفن و دفن اوست و گفت: نماز و روزه حجبىنيت درست است.
منابع:
الفرق بين الفرق، ص 130- 137.
التبصير فى الدين، ص 65.
تلبيس ابليس، ص 84.
مقالات الاسلاميين، ص 505.