0

فرقه کرامیه

 
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:فرقه کرامیه
چهارشنبه 19 فروردین 1388  1:30 PM

ابن كرام و پيروانش پنداشتند كه پروردگارشان جايگاه حوادث است و گفتارها و اراده و دريافتهاى او از شنيدنيها و برخورد او با صفحه بالا از جهان عرضهايى هستند كه در او «حادث‏» گشتند و او جايگاه اين حوادث است.
خطاب «كن‏» يعنى باش را بر چيزى، آفرينش آفريدگان و پديد آمدن پديد آمدگان و نابود كردن چيزى كه پس از پديد آمدن نابود مى‏شود ناميده‏اند.
آنان پنداشتند كه در جهان جسمى و عرضى نيايد، مگر پس از پديد آمدن عرضهاى بسيار در ذات پروردگارشان كه يكى از آنها اراده حدوث آن حادث است و از جمله كلمه «كن‏» باش بدانگونه كه بر پديد آمدن آن داناست و اين گفته بخودى خود حرفهاى بسيارست و هر حرفى عرضى است كه در او پديد آمده باشد از آن جمله است اراده ناپديد كردنش كه گويد:
هرگاه خدا اراده ناپديدى چيزى كند ناپديد باش يا نابود شو، اين گفتار بخودى خود حرف است و هر حرف آن عرضى است كه در او پديد آمده است.
آنان پنداشتند حوادثى كه در ذات خداى تعالى پديد آيد چند برابر حوادث جسمها و عرضهاى جهان است.
برخى از «كراميه‏» پنداشتند كه خداوند به نيست كردن هيچ جسمى در هيچ حال توانا نيست. كراميه در ميان دو كلمه متكلم و قايل و كلام و قول فرق مى‏گذارند بدينگونه كه گويند: خداى تعالى همواره متكلم و قايل بوده است‏سپس در ميان اين دو نام در معنى فرقها نهاده و مى‏گفتند: او همواره متكلم به كلامى كه توانايى اوست‏بر قول و پيوسته قايل است‏به قايليتى نه به سبب قول و قايليت توانايى اوست‏بر قول و قول او حروفى است كه در او «حادث‏» شده است و سخنش «قديم‏» است، پس قول خداوند در نزد ايشان «حادث‏» و كلام او «قديم‏» مى‏باشد.
ابن كرام در كتابش «عذاب القبر» بابى آورده كه ترجمه شگفتى دارد و گويد: باب در كيفريت‏خداى عز و جل.
در برخى از كتابهايش جايگاه پروردگارش را به «حيثوثيت‏» تعبير كرده است. از آن جمله گفته‏اند: نخستين چيزى كه خداى تعالى آفريده ناگزير بايد جسمى زنده باشد كه تواند عبرت گيرد و اگر او نخست جمادات را مى‏آفريد حكيم نمى‏بود.
آنان گفتند: نابود كردن كودكى كه اگر تا زمان بلوغ بماند به او گرود و نيز نابود ساختن كافرى كه اگر تا مدتى زندگى كند به او گرود، از حكمت‏خداى تعالى روا نيست. درباره «عصمت‏» پيغمبران گفته: هر گناهى كه عدل و داد را بر دارد و حد را واجب كند ايشان از آن بر كنارند و درباره ايمان گويد: ايمان در آغاز اقرار تنهاست و اگر مكرر كند ايمان نيست مگر از مرتد كه پس از ارتدادش خود بدان اقرار كند.
او در علم فقه نيز دخالت كرده و در باره نماز مسافر گويد: او را گفتن دو تكبير كافى است‏بى‏ركوع و بى‏سجود و بى‏قيام و قعود و بى‏تشهد و سلام و گويد: غسل ميت و نماز بر او دو سنت غير واجبند و كار واجب كفن و دفن اوست و گفت: نماز و روزه حج‏بى‏نيت درست است.
منابع:
الفرق بين الفرق، ص 130- 137.
التبصير فى الدين، ص 65.
تلبيس ابليس، ص 84.
مقالات الاسلاميين، ص 505.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها