0

بیوگرافی مجتبی مینوی

 
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:بیوگرافی مجتبی مینوی
سه شنبه 24 آذر 1388  9:37 AM


برای بیان یکی از خصوصیات اخلاقی مینوی، داستانی را که پدرم سالها بعد، هنگامی که مینوی اجباراً مقیم انگلیس‏شده بود، و از ترس حکومت وقت جرأت بازگشت به ایران را نداشت، به عنوان انتقاد از روش پسرش نقل می‏کرد بازمی‏گویم:
 مینوی

«وقتی که مجتبی در مجلس به عنوان تند نویس کار می‏کرد، عدل الملک دادگر رئیس مجلس بود.مجتبی‏صبح که از خانه بیرون می‏رفت، به سید علی عطار، به مشهدی حسینعلی بقال، به سپور محله و به رهگذری که‏می‏شناخت سلام می‏کرد.اما وقتی وارد مجلس می‏شد،اگر دادگر را از دور میدید، راهش را کج می‏کرد و از طرف دیگرمی‏رفت تابا او مصادف نشود و به او سلام نکند».
این یکی از صفات بارز مینوی در همه‏ی دوران حیات بود: متواضع نسبت به زیردستان و مغرور در متقابل قدرت‏های‏حاکم.

مطلب دیگری که در این زمینه به یاد آوردم و خود شاهد آن بوده‏ام، مربوط به آخرین سال‏های عمر مینوی بود:سال‏1345 بود.برادرم آپارتمان کوچکی در مجتمع دریا کنار خریده بود و تعطیلات آخر هفته را، به اتفاق همسر و دخترکوچکش به آنجا میرفت. در آن زمان شاه برای جلب محبوبیت قرار گذاشته بود که هفته‏ای یک بار، روزچهارشنبه،چند تن از فضلا را برای شام به کاخ نیاوران دعوت کند.یک روز از دربار به او تلفن می‏کنند، مینوی دریاکناررفته بود، تلفن مادر زنش را می‏گیرند، به او تلفن می‏کنند که اعلیحضرت همایونی استاد مینوی را برای چهارشنبه شب‏دعوت کرده‏اند، فوراً به ایشان اطلاع دهید.او تلفن مجتمع دریا کنار را میدهد، تلفن می‏کنند،مینوی و همسرش برای‏قدم زدن رفته بودند بیرون .برای او پیغام می‏گذارند که هر چه زودتر به تهران برگردد و در ضیافت دربار شرکت‏کند.مینوی با اینکه قرار بود صبح شنبه به تهران برگردد، پس از شنیدن پیام از آمدن منصرف شد و تا آخر هفته بعد دردریاکنار ماند تا در ضیافت شاه شرکت نکند.

برای او پیغام می‏گذارند که هر چه زودتر به تهران برگردد و در ضیافت دربار شرکت‏کند.مینوی با اینکه قرار بود صبح شنبه به تهران برگردد، پس از شنیدن پیام از آمدن منصرف شد و تا آخر هفته بعد دردریاکنار ماند تا در ضیافت شاه شرکت نکند.
درباره‏ی خدمات علمی و فرهنگی مینوی و دیگران گفته و نوشته‏اند.آنچه من کوشش دارم در این مختصر بگنجانم،مربوط به زندگی خصوصی و اجتماعی مینوی است.

در سال 1307 که وزارت فرهنگ تصمیم به اعزام عده‏ای دانشجو به اروپا گرفت، قرار شد دفتر سرپرستی محصلین درسفارت ایران در پاریس تشکیل شود.مرحوم اسمعیل مرآت به سمت سرپرست دانشجویان انتخاب شد، و مینوی که‏در این زمان بیش از بیست و پنج سال نداشت، به سمت معاونت او منصوب شد.در این سفر بود که مینوی با علامه‏قزوینی محشور و مأنوس شد و روش نقد تحقیقی را در مکتب او آموخت.در حالی که اقامت مینوی در پاریس بیش ازچند ماهی بپایید، و گویا به علت اختلافی که او با مرحوم مرآت پیدا کرد، از وزارت معارف تقاضای تغییر محل‏مأموریت کرد، و وزارت معارف او را به عنوان سرپرست دانشجویان به لندن فرستاد.

این اولین سفر مینوی با اروپا سه سال و اندی طول کشید، و او توانست علاوه بر دیگر فعالیت‏ها زبان‏های فرانسه وانگلیسی خود را تکمیل کند و با مستشرقین بنام اروپایی آشنا شود.

مینوی پس از بازگشت به ایران چهار سال مداوم در ایران ماند، و در این مدت، نوشتن، ترجمه، تصحیح و چاپ‏چندین کتاب را به تنهایی یا با همکاری دانشمندانی چون مرحوم ذکاءالملک فروغی، تقی زاده، عبدالرحیم خلخالی...به انجام رساند.در سال 1313 کتاب «وضع ملت، دولت و دربار ایران در دوره ساسانی »نوشته پروفسور آرتور کریستین‏سن دانمارکی را ترجمه کرد و به چاپ رساند، و چند روز پس از انتشار آن، برای سفری نه ماهه،به منظور پژوهش‏های‏فرهنگی عازم انگلیس شد، عزیمت مینوی به حسودان و بدسگالان که نمی‏توانستند شاهد موفقیت‏های چشم گیرجوانی سی و یکی دو ساله باشند، فرصت داد که از او نزد رضا شاه سعایت کنند.بهانه این بود:

"در جایی از کتاب‏کریستین سن ذکر شده بود که پارتها قومی چادر نشین بودند که از راهزنی زندگی می‏کردند، و بعدها با جنگ و ستیزحکومت را به ستیز گرفتند و به سلطنت رسیدند.در جای دیگر همین کتاب ریشه کلمه پهلو، و صفت پهلوی را که برای‏بیان زبان فارسی پیش از اسلام به کار می‏رفت، به این ترتیب نشان داده بود:«پارت، پرثو،پرتو،پهلو، پهلوی.» "
به رضا شاه گفتند که منظور مینوی از بیان این مطلب اهانت به شخص اوست که نام خانوادگی پهلوی را انتخاب کرده‏است، یعنی منظور مینوی این است که رضا شاه از راه راهزنی به حکومت و سلطنت رسیده است،و قبولاندن این‏مطلب به دیکتاتور کم سواد، کار مشکلی نبود.از دربار به شهربانی دستور داده شد که کلیه کتابهای چاپ شده را جمع‏آوری و در شهربانی توقیف کند.دستور اجرا شد، حتی مأموران به کتابخانه شخصی مینوی واقع در خانه پدری اویورش بردند و چند جلدی را هم که آنجا بود با خود بردند.گویا فقط سیزده جلد از کتابها را که به افراد ناشناس فروخته‏شده بود به دست نیاوردند.کتابها در شهربانی ماند تا بعد از شهریور 1320 که از توقیف خارج شد و در معرض فروش‏قرار گرفت، اما فتنه‏ای که دشمنان به پا کردند سبب شد که سفر نه ماهه‏ی مینوی تبدیل به سفری پانزده ساله شود.

مینوی در انگلیس ماندگار شد، و چون به دستور حکومت وقت حقوق او هم از جانب وزارت معارف قطع شده بود،برای امرار معاش به مشاغل مختلف پرداخت، از جمله:

فهرست نویسی برای کتابخانه چستربیتی، تدریس زبان فارسی‏در دانشگاه اکسفورد، و اجرای برنامه‏های ادبی و فرهنگی در رادیو بی بی سی کتاب پانزده گفتار که از آثار ارزنده‏ی‏مینوی است، یادگار این برنامه هاست.

درسال 1328 مینوی از سوی دانشگاه تهران به کار دعوت شد و با سمت استادی تاریخ ایران بعد از اسلام دردانشکده‏های ادبیات و الهیات به ایران بازگشت.در زمان حکومت مصدق رئیس تعلیمات عالیه بود، و بعد از آن مدت‏هفت سال رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بود و در ضمن از کتب خطی فارسی در کتابخانه‏های ترکیه، کویا بیش از هزارمیکرو فیلم برای دانشگاه تهران تهیه کرد که هم اکنون در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگهداری میشود.

آخرین شغل فرهنگی مینوی سرپرستی بنیاد شاهنامه بود.مینوی در این سمت با دقتی شگفت‏انگیز کوشید تاشاهنامه‏ای تهیه کند که هر قدر ممکن است به گفته‏ی فردوسی نزدیک‏تر باشد.چند سال پیش از تأسیس بنیاد شاهنامه،در کنگره ی فردوسی توس مینوی در سخنرنی اش گفته بود:

«شاهنامه که اکنون در دست ماست ...فرزند خلف فردوسی نیست...»
این گفته استاد سر و صدای بسیار از مخالف و موافق برانگیخت، و بعضی جوانان کم مایه کوشیدند تا با حمله‏های‏روزنامه‏ای به مینوی، نام خود را سر زبانها بیندازند.«مه فشاند نور و...»

پس از چند سال این امکان برای مینوی فراهم امده بود که فرزند خلف فردوسی را به مردم بشناساند، و او تمام کوشش‏خود را در این راه به کار برد.دریغا که اجل مهلتش نداد تا کارش را به پایان رساند.

در تابستان سال 1335 کمی پیش از انکه بخاطر شکستگی دنده، در اثر زمین خوردن، در بیمارستان بستری شود به من‏گفت:

«وقتی کار شاهنامه به پایان برسد، قصد دارم دست به تصحیح و چاپ مثنوی مولانا بزنم»
پرسیدم شاهنامه چند سال دیگر کار دارد؟جواب داد: حداقل پنج سال. و پرسیدم: مثنوی؟گفت دست کم هشت سال‏

و مینوی در ششم بهمن ماه همان سال چشم از جهان فرو بست .

یادش پایدار و روانش شاد باد.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها