0

درباره مولا امام زمان (عج)

 
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

درباره مولا امام زمان (عج)
دوشنبه 23 آذر 1388  6:25 PM

اين آن لحظه ايست كه ما در خسرانيم ،چه مومن ،چه كافر ، چه خوب ، چه بد چه و چه وچه . . . . . . . ، كه از آن جمال بي مثال و آفتاب وصال بدوريم و محروم ، ماييم كه در صحراي بي آب و علف دنيا ، غريب و بي كس فتاده ايم و دست غفلت بدل نهاده، هر كس سويي فتاده .

افسوس و هزاران آه جانسوز ، كه خود نمي دانيم از چه منبع فيضي محروميم و گرفتار بيماري غفلت ، و همه و همه در خسران جبران ناپذيريم كه اين ايام فراق ايام بي حاصلي است و به قول شاعر : اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود همه در خسران و بي حاصلي و بي خبري هستيم در طبقات و سنخيات مختلف يكي به ماديات ، ديگري با ملك و زمين و مال ، سه ديگر با منال و ميراث و عيال ، و آن ديگري به نماز و تقوا و دستار و اين يكي به كفر و ناسزايي و شهوات واين همان " اكثرهم لا يومنون " و " اكثرهم لا يعلمون " و هزاران"اكثرهم " ديگر قران ، و مگر نه اين است كه ما نيز جزيي از آن " اكثرهم " هستيم .

و من در اين وادي كثرت نفي ها بخود ميگويم : ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند و لياقت خود را بهتر از اين وصف نتوانم كرد كه : اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست عرض خود ميبري و زحمت ما مي داري من كه خود ميدانم و خداي دانايان ، كه در چه خسراني هستم و سر فرو برده وادي وصالم كه از چه مهلكهء خسراني بيرون آمدم ومن ميدانم كه انسان شدن در اين عصر لجن و پيشرفت و تكنولوژي ، و نزد اين انسان پيشرفته مرموز كثيف و حيله گر واين پايي كه در گل خسران گير كرده ، محال است . اين همان انساني است كه به رنگ و آب وخال و خط خسران اراسته شده است . و اما در اين وادي سرگرداني و دلواپسي ، غربت و بي كسي ،كسالت و تكرار ، بيم وياس ونااميدي ، در اين سراي بي كسي ، كه كسي به در نمي زند، ودر اين زمستان سرد ، كه سقف آسمان كوتاه شده وهوا و فضا دل تنگ شده ، و همه به اكراه دست دوستي و يكرنگي و ...... از بغل بيرون مي آورند و در اين شب ظلماني كه جز پيش پا را ديد ، نتوان . تكيه اميدي هست ، كران آرامشي هست ، كس خبر كننده اي هست ، بهار خوش و خرمي هست ، دست بت شكني از تبار ابراهيمي هست ، وفجر صادقي هست ، نور اميدي هست كه صبح هاي كاذب را در هم مي شكند وشب ظلماني را مي برد . و امروز همه اميدوار ، همه و همه ، نااميد و بااميد ، متقي وكناهكار ، مومن و كافر ، درستكار وبدكار ، متحجر و مدرنيسم ، پيشرفته وجهان سوم ، وامروز بيشتر از هر زمان ديگر كمبود آفتاب وجودت ، در شب لبريزي طاقات احساس مي شود امروز دو جهان پيشرفته و عقب افتاده به يك تفاهم مبارك از دو راه متفاوت رسيده اند و آن كمبود منجي مقدس برتر است .

و خواهد آمد آنكه شفيع بلا واسطه درگاه غافر است و افسوس كه آمدنش چون قبر مادرش نامعلوم . چه آمدن با شكوهي كه من افتاده در منجلاب ، كه بوي تعفنم خودم را نيز آزار ميدهد ، اميدوار . چه آمدن به موقعي ، كه انسانهاي افتاده در عصر مدرنيسم ، سخت به كشفش نيازمند ، وچه آمدن كيميا واري كه انسانهاي ماشيني مسخ شده ،در وادي خسران و زيانكاري ، نيك نيازمند تعمير و برگرداندن به عهد بوق وحجر، عهد صفا و يكرنگي ، عهد وفا و پيمان ، عهد صلح و ديگر خواهي ، نفي خودپسندي ، عهد نوع دوستي و بشريت دوستي ، كه : " بني آدم اعضا يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند چو عضوي بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار وچه آمدن آرامش بخشي كه"الا الذين آمنو و عملو الصالحات و تواصو باالحق و تواصو باالصبر " در ميان اين عصر لجن و انسانهاي پيشرفته بي دين و قيد ويا متحجر زبان نفهم ، با داروي صبر و تمسك به حق ، وصالت را به شيريني دكان حلوايي لمس خواهند كرد كه ديگر كار از چشيدن گذشته است از بس تلخكامي به دهن كه چه عرض كنم از سر هم بالاتر زده . امروز همه چهره ها گرد آلود ياس و نااميدي اند ، گيجي و سرگشتگي ، رداي نازيباي تن انسانهاست ، تنفر از هم نوع و پناه بردن به حيوان براي همدم و همراهي ، نشانه تنهايي آشكار انسانهاست .

امروز بيش از هر زمان ديگر انسانها نيازمند آب حيوانند ، بيش از هر زمان ديگر نيازمند وجود خضر مانند تو براي رسيدن به آب زلال حياتند . امروز بيش از هر زمان ديگر ، نيازمند آب زلال و گواراي دوستي و محبتيم ، نيازمند سخنان سحر آميز و جان بخشيم ، نيازمند سنگ صبور گله مندي هاي روزمره زندگي مانيم . نيازمند انسان خدا گونه ايم ، نازمند دست بت شكن ابراهيميم ، نيازمند دست مشعشع موسي ايم ، نيازمند نفس مسيحايي عيسي ايم ، نيازمند زبان حقگوي عيسي ايم ، نيازمند و تشنه تر و مستسقي تر شبه محمديم ، تشنه " خلق العظيم " گونه محمديم ، نيازمند اسوه زنده حسنه ايم ، نيازمند انسان كامل كننده اخلاقيم و در يك كلام نيازمند كامل كننده ال محمديم . واين شرح حال من بود و اما تو ........ واما تو بايد بيايي كه از جنس نوري و منتظر ظهور ، بايد بيايي كه تويي تفسير عشقهاي ناتمامم ، وتويي گره گشاي عقده هاي ناگشوده ام ، و تويي جولانگاه عشق سرگشته ام ، و تويي خواننده دفتر سينه ناگشوده ام ، و تويي بخشايشگر گناه نابخشوده ام ، و تويي آن دريايي كه منم قطره وامانده از او ، كه چركين گشته ام : تو با مني ام من از خودم دورم چو قطره از دريا من از تو مهجورم اما،مايه ي اميد اين است كه دريا بديها را در خود حل مي كند و تنها تويي، كه تو مانده اي و مسخ نشده اي تنا تويي كه عيارت كم نشده ، تو مانده اي كه معيار تمام انسانيت باشي ، و تو مانده اي كه اميد بماند ، وتومانده اي كه بن بست نابود شود . و تو بمان كه اين من و منم ها ارزش ماندن ندارند ، و تو بمان و سكان عشق را هدايت كن ، و اميد انسان مدرن سرگشته باش ، و تو بمان و تو بمان و تو بمان 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها