0

15 دليل براي ميوه فروشي به جاي مهندسي نرم افزار!

 
papari
papari
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 314
محل سکونت : تهران

15 دليل براي ميوه فروشي به جاي مهندسي نرم افزار!
چهارشنبه 23 بهمن 1387  2:06 AM

سالها پيش آنقدر از فشارهاي پروژه و دشوار بودن توليد نرم افزار در ايران خسته شده بودم که با يکي از دوستان همدانشگاهي تصميم گرفتيم يک شغل شرافتمندانه انتخاب کنيم! اين بود که مشاغل مختلف را علمي بررسي کرديم و آخر از همه تصميم گرفتيم يک ميوه فروشي باز کنيم! چرا؟ به هزار و پانزده دليل! 15 دليلش را مي نويسم، هزارتاي بقيه اش را خودتان خواهيد دانست:
1- عدم وجود گارانتي:
بعد از فروش نرم افزار بايد آن را گارنتي کنيد. برخلاف بسياري از مشاغل که شما بابت گارانتي پول اضافه مي گيرد و نزد خود نگه مي داريد، در نرم افزار بر عکس عمل مي شود و اين کارفرماي شماست که از شما تضمين (درصدي از قرارداد، چک تضمين، سفته و يا ضمانت نامه بانکي يا همه مواد) مي گيرد. در حاليکه ميوه فروشي گارانتي ندارد، جنس فروخته شده پس گرفته نمي شود.
2- بازه کوتاه زمان فروش:
يک پروژه نرم افزاري ماهها طول مي کشد و باعث فرسايش نيروي کار مي شود در حاليکه در ميوه فروشي، صبح زود بار ميوه و سبزي مي آوريد، حداکثر تا ظهر سبزي ها تمام مي شود. ميوه ها هم، بسته به محيط شما، در مدت زمان کوتاهي فروش مي روند و شما باز هم بار جديدي مي آوريد.
3- تغيير نياز نداريد:
رايج است که نيازهاي مشتري تازه زماني آشکار مي شود که شما نرم افزار را فروخته ايد و مشتري متوقع است که در چارچوب همان قرارداد تغييرات اعمال شود، حتي اگر ماهيت تغيير کند. اما در ميوه فروشي، خريدار که از مغازه خارج شد، شما ديگر مسؤوليتي نداريد. اگر تصميمش عوض شد، شما نگران نيستيد؛ يک کالاي جديد به وي مي فروشيد.
3- عدم محصول ارجاعي:
در نرم افزار اگر محصول شما کار نکرد و يا قديمي شد، مشتري يا ارجاع مي دهد و يا ديگر سراغش نمي آيد. در ميوه فروشي شما ميوه سالم را به مردم به قيمت گران، ميوه نيمه خراب را ارزانتر به مردم کم درآمدتر و احتمالاً ميوه کاملاً خراب را به آبميوه فروشي ها و نمي دانم لواشک سازي ها مي فروشيد!
4- واسطه گري به جاي توليد:
در ميوه فروشي شما محلي براي عرضه کالاي ديگران هستيد. معمولاً افزايش قيمت بين ميدان ميوه و تره بار با مغازه شما چند برابر است. اما در نرم افزار شما توليد مي کنيد و دردسرهاي آن را داريد. تازه در انتها و پس از کسر انواع ماليات و بيمه هزينه توليد را در بياوريد خيلي هنر کرده ايد!
5- مديريت نيروي انساني، خير!:
شما در شرکت نرم افزاري با نيروي لوس و نازک نارنجي کارشناس سر و کار داريد که کافي است يک کم ناراحت شود، هوس کانادا به سرش مي زند. اما در ميوه فروشي يکي دو کارگر از برادران افغاني مي گيريد، مثل ساعت براي شما کار مي کنند و غر که نمي زنند هيچ، با همه سختي ها هم مي سازند.
6- فصلي بودن کار، تعطيل:
در توليد و فروش نرم افزار شما وابسته به زمان هستيد. براي مثال دولتي ها معمولاً در ماههاي خاصي خريد بيشتري مي کنند، يا در فروردين و ارديبهشت شما با افت فروش مواجه مي شويد. اما در ميوه فروشي هر فصلي ميوه خودش را دارد و شما آن را مي آوريد. هر ميوه اي هم طرفدار خاص خودش را دارد و شما تقريباً در همه سال فروش خود را يکنواخت خواهيد داشت. شب عيدها هم که جاي خودش را دارد و شما پوست خلايق را حسابي خواهيد کند.
7- بازار دائمي:
نرم افزاري ها مانند يک کارگر ساختماني هستند. بايد ساختماني ساخته شود تا به آنان نياز باشد. وقتي بودجه IT کشور صفر شود که نمي توان پروژه اي تعريف کرد که نرم افزاري روي آن کار کند، چون هنوز از ديدگاه اغلب تصميم گيرندگان ما، نرم افزار يک کار تشريفاتي است. اما ميوه فروشي نياز روز مردم است. همه هر روز خريد خودشان را دارد، وضع مردم بد هم بشود باز هم مهماني مي آيد که شما وادار شويد حتماً ميوه خوب بخريد.
8- درهم است:
در نرم افزار شما قاصر هستيد از اينکه به يک مشتري بفهمانيد نرم افزار با نرم افزار متفاوت است. چون با يک چيز انتزاعي طرف است، بين نرم افزاري حسابداري 5 هزار توماني با حسابداري 10 ميليون توماني فرقي قائل نيست. در حاليکه در ميوه فروشي، مشتري تفاوت سيب با سيب را در مي يابد و اگر دنبال کيفيت خوب است، پولش را هم مي پردازد.
9- شما فقط ميوه را مي فروشيد:
در نرم افزار وقتي شما نرم افزاري عرضه مي کنيد، داستان عرضه خدمات پس از فروش شروع مي شود. آموزش کاربران - بعضاً واقعاً تعطيل! - تبديل اطلاعات و انتقال آنها از سيستم قديمي به جديد، عرضه سخت افزار، نگراني از کار کردن نرم افزار روي هر نوع سخت افزار آشغالي که مشتري به شما مي دهد و ... اما در ميوه فروشي، شما فقط ميوه را مي فروشيد. اينکه هندوانه را چطور مي خورند، گيلاس را چطور، اينکه آيا مشتري ظرف مناسبي براي نگهداري ميوه دارد و يا خير نيز به شما ربطي ندارد.
10- يک بار براي هميشه، هرگز:
نرم افزار را که مي فروشيد، مشتري توقع دارد اين نرم افزار مادام العمر باشد برايش. به سادگي حاضر نيست قرارداد پشتيباني و ارتقاء نرم افزار ببندد. اما همه مي دانيم که يک ميوه را براي همه سال نمي توان نگه داشت، خورده مي شود بالاخره! بايد ميوه جديدي خريد!
11- باگ:
خرابي ميوه نگراني ندارد. روشهاي نگهداري ميوه معلوم است و اگر شما يک کم تجربه پيدا کنيد، مي توانيد به سادگي آن را نگهداري کنيد. اما در نرم افزار آنقدر مشکلات متعدد و متفاوت پيش مي آيد که شما گيج مي شويد که اين خطا از کجاست و راه حلش چطور است؟ مناطق بحراني، آنقدر خطايابي را سخت مي کنند که شما نياز به فاز مجزايي براي آن پيدا مي کنيد و هزينه زيادي براي هر خطا مي پردازيد. تازه تضميني وجود ندارد که همه خطاها را پيدا کرده باشيد و روز تحويل به مشتري، جلوي چشم وي، آنقدر سيستم خطا مي دهد که شما آب مي شويد و زمين مي رويد.
12- آن که خربزه مي خورد، پاي لرزش مي نشيند:
شما مسؤول نحوه استفاده مشتري از ميوه نيستيد. مهم نيست برايتان که در عزا بخورند يا در عروسي، مهم نيست که به طرف نمي سازد يا مي سازد. اما در نرم افزار کافي است از نرم افزار شما سوء استفاده شود، نمي دانم چرا يقه شما را مي گيرند که چرا از طريق نرم افزار شما به ما آسيب وارد شد، چرا هک شد، چرا ...؟
13- دوره بازپرداخت سريع:
در ميوه فروشي به محض فروش ميوه، پولتان را مي گيريد، اما در نرم افزار تازه پروژه را که تحويل داديد و صورتجلسه کرديد، بايد بدويد به دنبال پولتان. آنقدر اين پول دادن دير و تکه تکه مي شود که به نوش داروي پس از مرگ سهراب مي ماند. به شکلي که بعضي وقت ها بي خيال پولتان مي شويد.
14- تنوع مشتري:
شما در يک شرکت نرم افزاري با طيف خاصي از مشتري سر و کار داريد؛ يا دولتي يا خصوصي يا آموزشي يا ... اما در ميوه فروشي شما قيدي براي مشتري نداريد: زن و مرد، کوچک و بزرگ، دارا و ندار، پير و جوان، شهري و روستايي و ... همه به نوعي مشتري شما هستند، آنهم مشتري دائمي که از همه چيز مي گذرد الا از خوردن!
15- کپي رايت:
در ميوه فروشي نمي توانيد يک ميوه را بخريد و تکثير کنيد. در نرم افزار مي توانيد، خوب هم مي توانيد. اگر توليد کننده ناراحت هم شد، مهم نيست، چون يا قانون کافي نداريم و يا آنقدر اين قضيه پيچيده است که شما بي خيال مي شويد.
براي تصميم گرفتن کافي نيست!؟
نمي دانم چرا با وجود همه اين استدلال هاي منطقي، ميوه فروش نشدم. آرزو مي کنم حداقل يک نفر اين مطلب را بخواند و به راه راست هدايت شود! دست از مهندسي نرم شدن بردارد و به قول بچه ها يک کار «شرافتمندانه» پيدا کند. اميدوارم... همين!
 
منبع خبر: weblog.radmanitd.com
و این جهان پر از صدای پای مردمی است که همچنانکه تو را می بوسند در ذهن خود طناب دارت را می بافند.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها