0

پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان
یک شنبه 24 بهمن 1389  9:33 PM

پرسش :

جواني هستم 21 ساله مشتاق شناخت كامل اسلام و مذهب و مسلمان بودن كه بطور واقعي و باطني چرا ما از بين اين مذاهب اسلام؟

پاسخ :

خداوندا ما بنده‌ي ناتوان توييم، از لطف و عنايت بي منتهايت تاريكخانه‌ي وجودمان را به نور ايمان و شناخت خود دين و پيامبرانت و جانشينان به حق آنان روشن كن، مشكل درك واقعيت را براي ما آسان نما و هيولاي شك را به فرشته‌ي مبدل ساز! آمين.
دوست عزيزي كه پرسشهاي خود را با اين مركز در ميان گذاشته‌اي از ارتباط شما سپاسگذاريم. ان‌شاء الله كه اين پرسشها، دغدغه‌ها و انقلاب دروني كه در وجودتان ايجاد شده است به فرجام شايسته‌ي خود و شناخت كامل و منطقي دين و مذهب‌تان خاتمه پيدا كند. آري برادرم، شك مقدمه يقين است اگر اين كنجكاوي در ذهن شما به وجود نمي‌آمد، چگونه به دنبال تحقيق درباره حقانيت مسلك‌تان بر مي‌آمديد؟ اگر همين چراها در خاطر انسان‌ها پيش نيايند آنان هميشه در همان راه نياكان خود قدم برمي‌دارند، هر چند كه آن راه به بيراهه منتهي شود. يقيناً همين چرا جويي‌ها نقطه‌ي شروع حركت نوين به سوي هدف نهايي است همه‌ي كسانيكه از دين و مذهب‌شان دست برداشته‌اند به دين و مذهب ديگر پناه برده‌اند تحول اعتقاد‌ي‌شان را با همين شك آغاز نموده‌اند. اما اينكه ترديد انسان رابه مقصد حقيقي برساند و واقعيت را براي او روش سازد و يا وي را به بيابان سرگرداني‌ و گمراهي بيندازد بستگي به نوع شك و نوع انسان دارد اگر شك برخواسته از روح پرسشگر و كنجكاو باشد و انسان هم شخصي محقق و ذهن روشن و نقادي داشته باشد مسلما به شناخت كامل خواهد رسيد و گرنه در همان حيرت باقي مي‌ماند. پس دنبال شك خودت را محكم بگير و مواظب باش كه آن را از راه درست تبديل به تعيين نمايي.
شك اقسامي دارد كه به مناسبت دو تقسيم به طور اختصار ذكر مي‌شود:
1. شكاكيت به لحاظ علت به سه قسم تقسيم مي‌شود: الف) شك روانشناختي، در اين قسم از شك مزاج و طبيعت انسان به گونه‌اي است كه بدون هيچ دليلي و به طور وسواس گونه‌اي به هر چيز شك مي‌كند. ب) شكاكيت استدلالي؛ يعني شخص شكاك بر شك خود دليل دارد. ج) شكاكيت استفهامي؛ در اين قسم،‌ترديد انسان نه از روي مزاج و نه بر اساس استدلال،‌ بلكه شبهه‌اي او را به سمت و سوي شك مي‌كشاند مثل اين كه حضرتعالي اديان و مذاهب مختلف را ديده‌اي و سپس اين سؤال در ذهن‌تان مي‌آيد كه چرا دين اسلام را برگزيده‌ايم.
2. شكاكيت به لحاظ متعلق دو قسم است: الف. هستي‌شناسي؛ يعني انسان در اينكه چيزهايي وجود دارد شك مي‌كند مانند بسياري از شكاكان يونان باستان. ب. معرفت شناسي، يعني او هستي را قبول دارد و معتقد است كه دنيا پر از موجودات است و همه سراب نيستند، اما نمي‌داند كه علم و آگاهي كه او نسبت به اشيا دارد آيا اين آگاهي مطابق با واقع است و آيا حقانيت دين اسلام و مذهب شيعه واقعيت دارد؟[1]
با توجه به انواع و اقسام شك مي‌توان گفت: ان‌شاء الله شك شما جنبه‌اي روان شناختي ندارد و شما انساني نيستيد كه بي‌جهت و بدون دليل به هر چيزي شك نمائيد. همين طور مي‌توان حدس زد كه شكاكيت‌تان برخواسته از دليل و برهان نيست. بلكه شكي است استفهامي، مي‌پرسيد تا بدانيد. همين شك و سپس پرسش كليد گنج دانش است، به طور قطع مي‌توان گفت حضرتعالي در هستي اشياء ترديد نداريد، فقط در درستي و مطابقت عقايدتان با واقع شك داريد، حال راه چاره چيست؟ چگونه مي‌توان اين شك را پلي قرار داد براي رسيدن به يقين؟
پاسخ اين است كه تنها چيزي كه براي شما گره ايجاد كرده. ترديد و شك شناخت‌شناسي است يعني نمي‌دانيد كه بينش‌ها و عقايدتان درست است يا نه؟ راه چاره اين نوع شك آسان است، ‌ما بايد در آغاز ببينيم كه ميزان تشخيص درست از نادرست چيست؟ من از شما مي‌پرسم آيا يك مسأله‌ي علمي و اعتقادي مي‌تواند هم درست باشد و هم نادرست؟ يا اينكه فقط، يا درست و يا نادرست، مثل اين كه هر چيزي كه در ذهن‌تان تصور نمائيد يا وجود دارد و يا وجود ندارد؛ خواهيد گفت: اين چه پرسش مضحكي است، مگر مي‌توانيد يك چيز هم درست باشد و هم نادرست، مگر مي‌شود الآن هم روز باشد و هم شب؟ روشن است كه اين مسأله شق سومي هم ندارد كه بگوييم: ‌نه درست است و نه نادرست، نه چيزي وجود داشته باشد، و نه وجود نداشته باشد. عقل انسان به وضوح و روشني آفتاب اين مطلب را درك مي‌كند. شما در اين پرسش و پاسخ با استفاده از بداهت عقلي و چيزهايي كه عقل آنها را بسيار واضح مي‌بيند، جواب گفتيد؛ پس ميزان تشخيص شناخت و عقايد صحيح از غيرصحيح درك واضح عقل است كه از آن به اولي‌ترين بديهيات ياد مي‌شود و آن اين است كه هستي و نيستي نه در يك جا جمع مي‌شود و نه ارتفاع و نبودن هر دو ممكن است. همانگونه كه صحت و عدم صحت يك عقيده نيز چنين است.
حالا با حفظ اين معيار به پاسخ سؤال شما مي‌پردازيم و فرض را بر اين امر مي‌گذاريم كه خداوند را قبول داريد (و اگر قبول نداريد به كتاب زير مراجعه فرماييد[2]) امّا در همه آنچه كه غير اوست شك داريد و نمي‌دانيد پيامبراني بوده‌اند يا نه، اماماني بوده‌اند يا نه؟ و...؟
در آغاز بايد ديد كه اساساً نبوت و پيامبري امر لازم، ضروري و واجب است يا نه؟ يعني خدا بايد انسانهايي را به عنوان پيامبر برگزيند و از آن طريق دين خود را به مردم برساند يا نه چنين ضرورتي در كار نيست؟ مسلماً نمي‌شود گفت هم وجود پيامبران لازم است و هم لازم نيست، پس اگر ثابت شد كه پيامبر لازم است حتماً دين هم ضروري است. براي اثبات ضرورت وجود انبياء ادلّه و براهين زيادي اقامه شده‌اند، از بين آنها توجه شما را به برهان‌هاي زير جلب مي‌كنيم كه خود مقدماتي دارد:
1. خداوند حكيم است و آفرينش انسان بر اساس حكمت اوست؛ 2. انسان از دو عنصر ماده و روح پديد آمده و اين تركيب باعث مي‌شود كه انسان هم از ويژگي‌هاي بدن مادي و هم از خصوصيات روح مجرد بهره‌مند باشد؛ 3. انسان با توجه به طبيعت مادي خويش موجودي سركش، زورگو، ظالم و... است چه بسا تجاوز به حقوق ديگران در طبيعت مادي او نهادينه شده، از اين جهت اگر بعد مادي او تعديل نشود او موجودي خطرناكي خواهد بود واگر درباره حقوق انسانها قانوني تدوين نمايد حتماً به سود گروهي و به زيان گروه ديگر خواهد بود و چون زورگويي يك عده هميشگي نيست، نزاع و اختلاف بين گروه‌ها ايجاد و در نتيجه زندگي انسانها تباه مي‌شود؛ 4. از طرف ديگر انسان چاره‌اي جز زندگي اجتماعي ندارد، زيرا به تنهائي نمي‌تواند بر مشكلات زندگي پيروز شود و به خواسته‌هاي طبيعي خود برسد، بدين جهت محتاج زندگي دسته‌جمعي و همكاري عمومي است، در اين زندگي دسته‌جمعي و همكاري عمومي است كه ريشة بي‌عدالتي‌ها، زورگويي‌ها، حق كشي‌ها و... رشد مي‌كند؛ از همين جا است كه انسان نيازمند يك قانون جامع، كامل و سعادت‌آفرين است؛ 5. از سوي ديگر عقل انسان به تنهايي نمي‌تواند از عهدة كشف همه مجهولات و حل نزاع‌ها بيرون آيد زيرا بسياري از مسائل از قلمرو معرفت عقل انسان دور است و عقل در بعد شناخت خود گرفتار خطا و مغالطه و در بعد علمي اسير شهوت وغضب مي‌شود، چنان كه در شمار زيادي از مسائل اقتصادي، اخلاقي، خانوادگي و... نتوانسته است كه راه استواري را پيش گيرد؛ 6. از سوي ديگر انسان توان وضع قانون جامع و كامل را ندارد، زيرا او نمي‌تواند ويژگي‌هاي همه مناطق جغرافيايي را در جميع ادوار تاريخ بر همه جوامع انساني درنظر گرفته براي آن قانون شايسته وضع كند، نشانه‌ي اين عجز اختلاف قوانين در هر زمان و كشوري و نيز تغيير، تبديل، تعويض و ترميم مستمر آن در طول تاريخ است.
با درنظر گرفتن مقدمات فوق عقل مي‌پذيرد كه بايد قانون جامع و كامل از جانب خدا بيايد كه جلو اختلافها و نزاع‌هاي انسان را بگيرد و نيازهاي فكري و عقلاني او را سامان دهد و استعدادها را شكوفا سازد و سود و زيانهاي انسان را به وي بشناساند.[3] از آنجايي كه همه انسانها قابليت چنين ارتباط و دريافت قوانين كامل الهي را ندارند او انسانهاي خاصي را به عنوان پيامبر برگزيده به سوي انسانها مي‌فرستد.
پس زندگي سعادتمندانه براي انسان كه موجود اجتماعي است بدون دين و پيامبر و قانون آسماني امكان ندارد، بدين ترتيب وجود دين و ضرورت پيامبر ثابت مي‌شود.
حالا مي‌رسيم به اين سؤال كه درست است كه خداوند بايد پيامبراني را بفرستد امّا چه دليلي وجود داردكه در زمان ما آن شخص حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است نه ديگر پيامبران و ما هم بايد مسلمان باشيم نه مسيحي و...؟ قبل از پرداختن به پاسخ اصلي تذكر اين نكته لازم است، دين همه‌ي پيامبران الهي يكي است، اصول اساسي و محوري همه را يگانگي خداوند، ضرورت نبوت و پيامبري، اعتقاد به جهان آخرت و... تشكيل مي‌دهند، كه از آن دين واحد به اسلام تعبير مي‌شود. اسلام يعني تسليم خدا بودن؛ اختلافي كه در ميان اديان ديده مي‌شود، در اصول نيست بلكه اختلاف در شريعت است، شريعت يعني قوانين مخصوص هر پيغمبر كه با توجه به شرايط زماني و مكاني و... خداوند برايشان مي‌فرستاده است؛ مسلماً آن شريعت در زمان خود حق بوده و همة انسانهاي عصر آن، ملزم به پيروي از آن بوده‌اند،‌ بعد از سپري شدن زمان كارآيي آن قوانين، خداوند پيامبر ديگري با قوانين كاملتر و برتر مي‌فرستاده و اين امر همچنان ادامه پيدا كرده تا رسيده به پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ[4] كه به دليل كامل بودن شريعت و قوانين آسماني او، ديگر نيازي به فرستادن پيامبر جديد نيست و همين شريعت تا دامنة‌ قيامت ادامه خواهد داشت.[5]
نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت اين است كه هرگز نمي‌توان همة اديان و مذاهب موجود را حق دانست و پيروان آنها را اهل نجات و سعادت ابدي، ‌بلكه حقانيت از آن يك دين و مذهب است.[6]
پس دين خدا يكي است و اختلاف موجود ميان اديان توحيدي در شريعت است و شريعت و قوانين متغير مربوط به بدن مادي انسانها است. در اين باره هم نمي‌توان همة شرايع موجود را حق دانست، بلكه حقانيت هر شريعتي تابع دليل آن است، اگر شريعتي مطابق با واقع بوده حق است و گرنه نه؛ اين مطلب روشن است كه با آمدن اسلام شريعت گذشته (عيسي ـ عليه السّلام ـ ) نسخ شده، همانگونه كه با آمدن شريعت موسي، شريعت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ فسخ شد، پس شريعت‌هاي گذشته فعلاً نمي‌توانند حقانيت داشته باشند، امّا آيا اسلام مطابق با واقع است و حق به چه دليل؟
حقانيت دين و پيامبر صاحب شريعت از راه‌هاي مختلف به اثبات مي‌رسد.[7] ما فقط به اثبات نبوت پيامبر اسلام از رويكرد معجزه با نگاه برون ديني و عقلي مي‌پردازيم يعني با توجه به معجزه پيامبر اسلام عقل را به قضاوت مي‌كشانيم كه آيا او پيامبر به حق و دين او اسلام، دين حق است يا نه؟ پيامبر بزرگوار اسلام معجزات زيادي دارد كه هر كدام مي‌تواند حقانيت نبوت وي را ثابت نمايد، امّا بزرگترين معجزه او قرآن است؛ قرآن در آيات فراواني همة انس و جن را، در همة زمانها و مكانها به مبارزه و مقابله دعوت كرده است، در يك جا مي‌گويد: «كتابي مشابه اين كتاب بياوريد (اسراء، 88)» در جاي ديگر مي‌فرمايد: «ده سوره مثل قرآن بياوريد (هود، 13)» و در مورد سوم مي‌گويد: «يك سوره مثل سوره‌هاي قرآن بياوريد (هود، 38)». بنابراين اگر بشر يا جن يك سوره مثل سوره به ظاهر كوچك كوثر بياورد، معجزه بودن قرآن نقض مي‌شود، ‌امّا در طول تاريخ انسانهاي بسيار فصيح و سخنران و... كه زبانزد عام و خاص بودند به اين مسأله اقدام كردند، امّا پيامدي جز سرافكندگي نداشته و بعد از اين هم موفق به مقابله نخواهند شد.[8]
پس پيامبر اسلام ادعاي نبوت نموده است و بر اين ادعا معجزه آورده است و همگان را به مقابله با آن دعوت كرده و هيچ كسي نتوانسته است كه مانند آن را بياورد، عقل انسان مي‌گويد كه اين معجزه دليل بر پيامبري صاحب آن مي‌باشد، زيرا اگر قرآن كلام بشري بود، ديگر انسانها نيز مي‌توانستند كه مانند آن بياورند امّا نتوانستند، پس قرآن كلام الهي است كه نبوت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به اثبات مي‌رساند. و شما دوست عزيزي كه به صحت روايات و قرآن و... شك داريد، نمي‌توانيد به حكم عقل خودتان شك نمائيد و اين عقل شما است كه چنين حكم مي‌كند او نبي و شخصيت آسماني است، پس از ثبوت حقانيت، حق بودن دين او نيز ثابت مي‌شود؛ اگر او واقعاً پيامبر است كه برهان و معجزه، پيامبر بودنش را تأييد مي‌كند، دينش نيز واقعاً دين الهي است.
پس وجود انبياي الهي در دنياي بشريت لازم است تا با قوانين آسماني‌شان انسانها را به سوي سعادت واقعي هدايت نمايند و اساس دعوت پيامبران يكي است و همه بر محور توحيد و... دور مي‌زنند، امّا شرايع و قوانين‌شان متفاوتند، هر پيامبر صاحب شريعتي بر اساس نيازهاي زماني و مكاني و... مردم خود، به پيامبري برانگيخته مي‌شود و قوانين در خور آنها را مي‌آورد و سير اين قوانين از نقص به سوي كمال است (بر اساس سير تكاملي انسان)، با آمدن پيامبر و شريعت جديد، شريعت گذشته كارآيي خود را از دست مي‌دهد، همة مردم موظف به پيروي از شريعت جديد‌اند و تنها دين واقعي همان شريعت حاكم بر زمان است. روشن است كه با آمدن شريعت كامل پيروي از ناقص معقول نيست و عقل انسان اين مطلب را نمي‌پذيرد. امّا اينكه چه دليلي وجود دارد كه شريعت اسلام حق است و همه ملزم به پيروي از آن مي‌باشند؟ دلايل زيادي موجوداند كه يكي از روشن‌ترين آنها معجزة هميشگي يعني قرآن كريم است كه مردم همة زمانها و مكانها را به مبارزه خواسته است و كسي را ياراي مقابلة با آن نيست؛ پس آورنده آن معجزه برحق است و همه مكلف به پيروي از او، بدين دليل است كه ما هم بايد مسلمان باشيم، براي آگاهي از ديگر معجزات پيامبر اسلام و اينكه قرآن كريم از چه جهت معجزه است علاوه بر منابعي كه معرفي مي‌شود به كتابهاي زير مراجعه شود.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. هيئت تحريريه موسسه در راه حق، چرا مسلمان شدم، مؤسسه در راه حق، قم.
2. علامه طباطبايي، آموزش عقايد ودستورهاي ديني، ج 1 ـ 4، بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي.
3. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 1 ـ 3، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، (خيلي مهم).
4. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، مقدمه‌اي برجهان بيني اسلامي، صدرا.
5. آيت الله مصطفي نوراني، بررسي عقايد و اديان، دفتر مركزي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
6. جعفر سبحاني،‌الهيات و معارف اسلامي، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، قم.
7. همان، معاد انسان و جهان، مكتب اسلام.
امام كاظم ـ عليه السّلام ـ :
خداوند دو حجت بر مردم قرار داده است كه به وسيله آنها از انسان بازخواست مي‌كند؛ حجت آشكار و حت پنهان، امّا حجت آشكار پيامبرانند و پيشوايان دينند و حجت پنهان، خردهايي است كه در نهاد مردمان قرار داده شده است.[10]
[1] . خسروپناه، عبدالحسين، جزوة معرفت شناسي، ص 59، دوره دهم، موسسه تخصصي كلام اسلامي.
[2] . جوادي آملي، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا، اسراء.
[3] . آيت الله جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، ص 20 ـ 22، اسراء؛ ر.ك: همان، دين شناسي، ص 40‌ ـ 46 و 215؛ و نيز مصباح يزدي، محمدتقي، راه شناسي، ص 9 ـ 18، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، اول، پاييز 1376.
[4] . ر.ك‌: جوادي آملي، عبدالله، دين شناسي، ص 190.
[5] . درباره خاتم بودن پيامبر اسلام ر.ك: مطهري، مرتضي، خاتميت، صدرا؛ جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، ص 400 ـ 416؛ مصباح يزدي، محمدتقي، راهنما شناسي، ص 177 ـ 207.
[6] . ر.ك: خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، ص 206، مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه، اول، پاييز 1379؛ و آيت الله جوادي آملي، عبدالله، دين شناسي، ص 197 و 222 ـ 229، اسراء، اول، مرداد 1381.
[7] . ر.ك: كلام جديد، خسروپناه، ص 206؛ و وحي و نبوت در قرآن، جوادي آملي، ص 32 ـ 50؛ و اصول عقائد، ج 2، راهنما شناسي، ص 191 به بعد، استاد مصباح يزدي.
[8] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، راه شناسي، ص 113 ـ 122، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، اول، ‌پاييز 1376.
[9] . همان، ص 122 ـ 145، و نيز وحي و نبوت در قرآن، آيت الله جوادي آملي، ص 300 ـ 400.
[10] . همان، ص 31، به نقل از اصول كافي، ج 1، ص 16.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها