مروری بر شعر و زندگی شاعران مشروطه (2)
شاعران عصر بیدارى
عارف قزوینى
ابوالقاسم عارف قزوینى در سال 1300 ه.ق در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش ملاهادى وكیل دعاوى بود. وى علوم قدیمه و تعلیمات مذهبى را فرا گرفت و در دوران نوجوانى به تحصیل موسیقى اصیل ایرانى و اشعار شعراى قدیم ایران پرداخت. او از شانزده سالگى به شعر روى آورد و نخستین اشعار او زمینه هاى مذهبى داشت كه در مجالس روضه خوانى به آواز خوش خوانده مى شد. او در جوانى راهى تهران شد و به واسطه صداى خوشى كه داشت مورد توجه دربار و به ویژه مظفرالدین شاه قرار گرفت و حتى مظفرالدین شاه مى خواست او را در سلك رجال دربار درآورد كه وى نپذیرفت.
عارف در جریان انقلاب مشروطه به آزادیخواهان پیوست و استعدادش را در شعر و موسیقى به خدمت انقلاب درآورد. او به حمایت از مردم و نهضت مشروطه در مناسبت هاى گوناگون، اشعار و تصنیف هاى فراوان مى سرود. او اشعار تصنیف هایش را با صداى زیبا همراه با موسیقى مى خواند كه در افكار و احساسات مردم تاثیر فراوانى داشت. در آغاز جنگ جهانى اول با گروهى از آزادیخواهان به تركیه عثمانى پناه برد و در آنجا نیز غزلیات و تصانیف وطنى مهیجى سرود. وى در سال 1337 ه.ق به تهران بازگشت و اشعار دیگرى سر داد كه همه در راه دفاع از وطن و تلاش براى بیرون راندن بیگانگان و عوامل داخلى آنها بود.
عارف در جوانى با عده اى از نامداران آن زمان طرح دوستى ریخت، اما دوستان بسیار نزدیك وى یا خودكشى كردند و یا به دار آویخته شدند و از همه بدتر قتل كلنل محمدتقى خان پسیان بود كه در واقعه قیام خراسان به قتل رسید كه عارف تا مدتى نتوانست زیر بار داغ او قد راست كند. روابط او با ایرج میرزا شاعر نازك دل و حساس نیز به تیرگى كشید كه منجر به سرودن هجونامه ایرج میرزا علیه عارف شد كه موجبات ناراحتى این شاعر را فراهم آورد. او در زندگى خصوصى خود نیز ناكام ماند و دخترانى را كه به همسرى مى خواست به او ندادند.
سرانجام عارف پس از كودتاى رضاخان به همدان تبعید شد و پس از چند سال عزلت و گوشه نشینى در سال 1312 ه.ق درگذشت و در صحن بقعه ابوعلى سینا به خاك سپرده شد.
عارف قزوینى شاعر و تصنیف سازى دردمند بود و اشعار و تصانیف خود را با مهارت و تسلطى بارز براى بیان مقاصد و مضامین ملى و میهنى به كار مى گرفت. او بارها آماج تهدید و توبیخ و آزار قرار گرفت.
عارف شاعر برجسته اى نیست. اندیشه اى كه شعر او را ژرفا و عمقى ببخشد در سروده هاى او دیده نمى شود، اما شور و ناله اى در سخن او هست كه شعر وى را در اعماق روح مى نشاند.
آواز دلكش و استادى او در نوازندگى، ارزش ترانه هاى میهنى او را دوچندان ساخته است. او به تصنیف سازى فارسى جانى تازه داد. تصنیف هاى میهنى عارف ساده و صمیمى و به مراتب ساده تر از غزل ها و دیگر اشعارش است.
ویژگى مشتركى در كل اشعارش دیده مى شود كه آن استفاده هنرمندانه از ادبیات شفاهى ملى است. او مثل ها و حكمت هاى رایج در افواه مردم را به طرزى شیوا و قابل فهم در اشعارى كه از قالب هاى شعر كهن بهره گرفته و یا به تصانیف قدیمى پهلو مى زند استفاده مى كند و بدین ترتیب جاى خود را در قلب توده مردم استوار مى سازد.
او در این دوران، تنها به تهییج عواطف و احساسات خوانندگان و شنوندگان اشعارش اكتفا نمى كند؛ او با این آگاهى كه مخاطبین او توده بى سواد و ناآگاه هستند، در قالب اشعارى ساده به بیان مفاهیم و روشنگرى حوادث مى پردازد. هر حادثه براى او سرمنشاء شعر یا ساخت تصنیفى است. او در دوران قبل و بعد از مشروطیت و در دوران ادبیات بیدارى نقش مهمى را در ساخت فكرى و فرهنگى نهضت ایفا مى كند.
ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است
مسلك مرغ گرفتار قفس، همچو من است
همت از باد سحر مى طلبم گر ببرد
خبر از من به رفیقى كه به طرف چمن است
فكرى اى هم وطنان در ره آزادى خویش
بنمایید كه هر كس نكند مثل من است
خانه اى كاو شود از دست اجانب آباد
ز اشك ویران كنش آن خانه كه بیت الحزن است
جامه اى كاو نشود غرقه به خون بهر وطن
بدر آن جامه كه ننگ تن و كم از كفن است
آن كسى را كه در این ملك سلیمان كردیم
ملت امروز یقین كرد كه او اهرمن است