قرآن کریم داستانی را به طور اشاره ذکر میکند، میفرماید: " «انا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنه»"(سوره قلم آیه 17؛ ما اینها را ( یعنی همین سران قریش که از این صفات رذیله سر درآوردند ) مورد ابتلا و آزمایش قرار دادیم، یعنی با دادن مال و ثروت و با این مال و ثروتها اینها را در آزمایشگاه بزرگ خودمان قرار دادیم آنچنانکه آن باغداران را ( قرآن اسمی نمیبرد، همینقدر اشاره میکند ) در این آزمایشگاه قرار دادیم.
آزمایش الهی معلوم است که به این شکل نیست که در روز خاصی عدهای را دعوت کنند، کاری به آنها بدهند و بگویند ما میخواهیم شما را آزمایش کنیم، ببینیم چه کسی از آزمایش خوب بیرون میآید. اساسا تمام دنیا آزمایشگاه است و تمام جریانهای خوب و بدی که برای انسان قدم به قدم پیش میآید آزمایش است، یعنی انسان در هر قدمی که برمیدارد همان قدمش یک نوع آزمایش است، در واقع برای این است که نوع عکسالعملی که او در مقابل این آزمایش نشان میدهد مشخص شود، حال میخواهد آنچه در سر راه انسان قرار میگیرد نعمت باشد یا بلا و مصیبت. نعمت همان مقدار برای انسان مایه آزمایش است که بلا و نقمت. میخواهد بفرماید: ما اینها را آنچنان مورد آزمایش قرار دادیم که آن باغداران معهود را مورد آزمایش قرار دادیم، یعنی همچنان که آنها را با نعمت مورد آزمایش قرار دادیم، اینها را نیز چنین کردیم، عاقبت اینها هم درست مثل عاقبت آنهاست. حال داستان آنها چیست؟ داستان آنها را قرآن کریم همینطور که سبک و دابش است طوری نقل میکند که نه از کسی اسم میبرد، نه تاریخ ذکر میکند و نه خصوصیات را، آن اصل مطلب را ذکر میکند، ولی بعد در روایات توضیحی برای این مطلب آمده است. قرآن همینقدر «به مطلب» اشاره میکند، ولی به کمک آنچه در روایات آمده است مفاد آیات روشنتر میشود.
داستان باغداران
مردی بوده است اهل خیر و باغدار و فرزندانی داشته است. ( در این جهت تفاسیر اختلاف کردهاند که در همین دوره اوایل اسلام بوده است یا اساسا مربوط به امم گذشته است. ) این مرد، همچنانکه داب و سنت اهل خیر است، کار میکرده، زحمت میکشیده و محصولی به دست میآورده است و همیشه فقرا را در این محصول شریک میکرده است، که در قرآن کریم است: «و الذین فی اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم» ( معارج/ 24 و 25؛ ترجمه: و همانان که در اموالشان حقی معین است، برای سائل و محروم). این آیه در دو جای قرآن است، در یک جا کلمه " معلوم " را دارد، در جای دیگر ندارد: «و فی اموالهم حق للسائل و المحروم» ( ذاریات / 19؛ ترجمه: و در اموالشان سهمی برای سائل و محروم بود). سائلان یعنی فقرایی که خودشان اظهار فقر میکنند، محرومان یعنی کسانی که اظهار فقر نمیکنند ولی فقیر هستند. قرآن در اوصاف متقین میفرماید: آنها که مسکینان و محرومان و سائلان حقی در مال آنها دارند. نمیفرماید: از مال خودشان به آنها میدهند، میگوید: آنها حقی در مال اینها دارند. در روایات وارد شده است که آیا مقصود همان زکات و وجوه واجب است؟ تصریح شده که خیر، آن حسابش علیحده است، چون آن مقداری که زکات تعلق میگیرد مال آنها نیست. در وجوه دیگر مانند خمس هم همینطور است ( البته در این جهت اختلافنظر است، ولی در معنا میشود گفت مال آنها نیست. ) میفرماید: کسانی که در همان چیزی که ملک مطلق و مال خالص شرعی آنها حساب میشود، حقی برای سائلان و محرومان است.
آن مرد اهل خیر هم اینچنین مردی بود و قهرا سائلان و محرومان او را شناخته بودند. هر سال موعد برداشت محصول که میشد فقرا انتظار داشتند که باغهای فلان کس عن قریب محصول میدهد، چیزی گیر ما میآید. این پدر میمیرد، بچهها به اصطلاح روشنفکر میشوند، میگویند: این چه کاری است: برویم زحمت بکشیم، جان بکنیم، موقعش که میشود عدهای به اینجا بیایند، یک مقدار این ببر، یک مقدار آن ببر. از طرفی اینجا شناختهشده است، اگر به عادت همه ساله مردم بفهمند که چه روزی روز برداشت محصول و جمع کردن و چیدن است، باز به اینجا میآیند. آمدند با یکدیگر تبانی کردند، گفتند: به هیچ کس اطلاع ندهیم که ما چه روزی میخواهیم برویم محصول را بچینیم، هنوز طلوع صبح نشده حرکت کنیم که در صبح بسیار زود، ما روی محصول باشیم و تا وقتی که مردم خبر شوند ما تمام میوه را چیده باشیم. قرآن یک تعبیری دارد، میفرماید: « و قال اوسطهم. (سوره قلم آیه 28، عاقل ترشان گفت)، در میان این برادران یک برادر بوده که معتدلتر بوده است، یعنی معتدل فکر میکرده، مثل پدرش فکر میکرده است. او اینها را از این کار نهی کرده و گفته است این کار را نکنید، مصلحت نیست، خدا را فراموش نکنید، از خدا بترسید، مرتب خدا را به یاد اینها آورده است. ولی اینها به حرف او گوش نکردند. او هم از باب اینکه در اقلیت بوده اجبارا دنبال اینها آمده درحالی که فوقالعاده از عمل اینها ناراضی بوده است.
همان شب که اینها برای فردا صبحش چنین تصمیمی داشتند، قرآن همین قدر میگوید که " « فطاف علیها طائف من ربک »"« سوره قلم آیه 19، پس بلایی فراگیر از جانب پروردگارت آن باغ را فرا گرفت». ( طائف یعنی عبورکننده ) یک عبورکنندهای را خدا فرستاده بود. اما قرآن نمیگوید آن عبورکننده چه بود، چه آفتی بود، چه بلایی بود، آیا از نوع انسان بودند یا نبودند. خلاصه یک بلای آسمانی بر این باغ فرود آمد که آنچه میوه داشت از بین برد ( بعد در تفسیر آیه میگوییم که خود باغ را از بین برد یا از آیه بیش از این استفاده نمیشود که از میوههای باغ چیزی باقی نگذاشت، مثل لشکری که بریزند و همه چیز را ببرند ). صبح زود که شد گفتند: " «اغدوا علی حرثکم» «سوره قلم آیه 22؛ که بامدادان به سوی کشت خویش روید»" آن صبحانه و زود هنگام بدوید. قرآن میگوید: وقتی میرفتند میگفتند آرام حرف بزنید. آرام حرف میزدند که صدایشان را کسی نشنود، یک وقت کسی خبردار نشود که بعد دیگران را خبردار کند. طبق نشانه میرفتند ( لابد آن باغ در میان باغهای دیگران بوده است )، چشمشان به باغشان افتاد، دیدند این که آن باغ دیروز نیست، همه چیزش عوض شده است. خیال کردند راه را گم کردهاند و این باغ آنها نیست. گفتند: این باغ ما نیست، راه را گم کردهایم. کمی دقت کردند، گفتند نه، همان است، یک حادثهای پیش آمده است. فورا آن فردی که فرد معتدلشان بود گفت: نگفتم به شما که نیتتان را اینقدر کج نکنید؟ این اثر نیت سو است. بعد قرآن میگوید که اینها اظهار توبه کردند و گفتند : اشتباه کردیم.
این جریان را قرآن اینطور ذکر میکند، میخواهد بفرماید: ببینید که این غرور مال انسان را چه میکند، به چه فکرها و اندیشهها میاندازد! به جای اینکه شکر منعم را بجا بیاورد و شکرانه این نعمت، حق سائلان و محرومان و بیچارگان را بدهد، چنین نقشهها میکشد! این نمونهای است از اینکه انسان، با نعمت آن هم با نعمت مال مورد آزمایش الهی قرار بگیرد. بعد میگوید اینها هم «سران قریش» با نعمت مال مورد آزمایش قرار گرفتند، و اینهمه اخلاق فاسدی که دارند ریشهاش اگر درست تحلیل و جستجو کنید همان حساب دارم دارم است، آن دارم دارم، اینها را به اینجا رساند.