سیاهچالهها
اجرام فضایی دارای شعاع بسیار کم (در حدود یک دهم شعاع زمین) و جرم بسیار زیاد میباشند (بیش از ۵ برابر جرم خورشید). یکی از خصوصیات آنها گرانش زیاد آنها است که حتی نور را هم در خود جذب میکند.(این برداشت که نور جذب سیاه چالهها میشود کاملاً غلط است چون در نظریه نسبیت عام اینشتین گفته شدهاست که فضا-زمان به علت وجود ماده انحنا پیدا میکند که در سیاه چالهها حتی انحنا باعث ناپیوستگی در فضا زمان میشود و چون نور در این فضا-زمان حرکت میکند به ناچار وارد سیاه چاله میشود) گفتنی است.
مهمترین یافتههای اخترشناسی سالهای ۱۹۶۰ تپاخترها و اخترنماها هستند. تپ اخترها منابع رادیویی و (حداقل در یک مورد) منبع نوری تپنده منظم هستند. اختر نماها منابع نوری و رادیویی بسیار شدیدی هستند که ظاهراً از زمین فاصله زیادی دارند.
کشف تپ اخترها و اخترنماها بیشتر در نتیجه پیشترفتهای اخترشناسی رادیویی تحقق یافت که در سالهای ۱۹۷۰ منجر به جستجوی طبقه تازهای از اشیای آسمانی شد.
این پدیدهها، سیاهچاله نامیده میشوند زیرا حتی نور توانایی گریز ندارد(به عبارت فیزیکی سرعت فرار آن از سرعت نور بیشتر است) و بدنی جهت تاریک دیده میشوند محوطهای که در دید تاریک دیده میشود افق رویداد و به شعاع آنشعاع شوارتزیلد میگویند.
اخترفیزیکدانان، سیاهچالهها را که بسیار کوچکند، آخرین مرحله تاریخ زندگی ستارگان بسیار بزرگ میدانند. دانشمندان، سیاهچالهها را که بر اثر نیروی گرانش خودشان فرومیپاشند، از نظریه نسبیت عمومی آلبرت اینشتین استنتاج کردهاند. نظریه اینشتین در نظریه جاذبه (گرانش) نیوتون کاملاً تجدید نظر کردهاست.
اگر یک سیاهچاله در فضای خارجی کشف شود. این رویدادها برای فیزیک و اخترشناسی با اهمیت خواهد بود. فیزیک کلاسیک نمیتواند سیاهچاله را تبیین کند. اگر یک سیاهچاله وجود داشته باشد، نسبیت عمومی به طور واقعی مورد تایید قرار خواهند گرفت.