ديگر به بازديدهاي هر از چندگاه افراد صليب سرخ جهاني عادت كرده بوديم و برايمان مثل روز روشن بودن كه نه تنها كاره اي نيستند ، كه زير فشار زور و قلدري عراقيها نيز هستند. يك برا كه مي خواستند از آسايشگاهها بازديد كنند، زني همراهشان بود كه پوشش مناسبي نداشت. تنها اقدام ما اين بد كه الا آنها را تحويل نگيريم و همين امر باعث شد كوتاه بيايند و آن زن با پوشش مناسب وارد آسايشگاهها شد.
صليبيها معمولا كتاب، دفتر ، خودكار ، توپ و بعضي از مايحتاج ضروري ما را با خود با اردوگاه مي آوردند ؛ اما بعضي از آنها را ه خاطر تهديد و فشار عراقيها به ما نمي دادند كه بچه ها نيز نامردي نكرده از قلبشان مي كشيدند."رسول جليله " كه سيزده چهارده سال نيز بيشتر نداشت ، استاد اين كار بود.
در بازديد هر هيات ، يكي از جمع بچه ها، به عنوان نماينده با اعضاي هيات صحبت مي كرد. باري صحبت ، كساين انتخاب مي شدند كه به زبانهاي زنده دنيا – از انگليسي گرفته تا فرانسوي و ايتاليايي – مسلط بودند. صليبيها وقتي مي ديدند تعدادي از اسرا به زبانهاي مختلف مي توانند صحبت كنند ، تعجب مي كردند. آنها مي گفتند به ما گفته بودند شما انسانهاي بي فرهنگي هستيد.
يكي ديگر از حرفهاي آنها اين بود:
- شما از ما كتاب و خودكارمي خواهيد و اسراي عراقي – كه در ايران هستند – پاسور.
از شما دوستانِ عزیزم در راسخون استدعا دارم ، این اشعار رو بخونید و پخش کنید ، ان شاءالله در ثوابش شریک باشید
روزهٔ کودکانه . نماز کودکانه . قرآنِ کودکانه
وبلاگ مجموعه اشعار بنده حقیر :
http://delsoroodeha.rasekhoonblog.com