ليست شهداي دفاع مقدس (س)

بابا خيلي مهربان بود. وقتي من و برادرم خيلي شلوغ مي‌کرديم، زير لب "لا اله الا الله " و "استغفرالله" مي‌گفت. يادم نمي‌آيد که دست روي ما دراز کرده باشد. به مادرم خيلي احترام مي‌گذاشت و در کارهاي خانه کمکش مي‌کرد. چون مادرم سادات بود و بابا اعتقاد داشت احترامش واجب است. بابا، آدم پر جنب و جوشي بود. هيچ وقت بي‌کار نمي‌ديدمش. هم وقتي که در روستا زندگي مي‌کرديم و کارمان کشاورزي و دامداري بود، هم وقتي آمديم مشهد.
وقتي از روستا به شهر آمديم، بابا اول در کارخانه‌ي سيمان مشغول به کار شد. بعد هم رفت به کارخانه‌ي آجر نسوز مشهد. اما آن‌قدر معتقد و درستکار بود که نمي‌توانست زير بار حرف زور کارفرمايان برود. در زمان طاغوت به دليل حمايت از حقوق کارگران به جرم اخلال‌گري از کارخانه‌ي آجرنسوز اخراج شد. اما معتقد بود که روزي ما آدم‌ها دست خداست، نه بندگان خدا. آن‌قدر دلش صاف بود که خدا هم برايش مي‌رساند. بعد از مدتي در کارخانه‌ي پرميت مشغول کار شد.
در بحبوحه‌ي انقلاب، بابا هم مثل همه‌ي مردم در راهپيمايي‌ها شرکت مي‌کرد و با بي‌تابي منتظر روزي بود که امام بيايد. بعد از انقلاب هم فعاليت‌هاي انقلابي‌اش را رها نکرد. هر وقت بي‌کار مي‌شد، مي‌رفت مسجد و در برنامه‌ها و مراسم مذهبي شرکت مي‌کرد. سال 1361 تصميم گرفت به جبهه برود. بعد از طي يک دوره‌ي آموزشي به شلمچه رفت و همان‌جا به شهادت رسيد.

منبع:كتاب ستارگان صنعت خراسان رضوي   -  صفحه: 26