ليست شهداي دفاع مقدس (ف)

پاييز، شهر مرند را چون ديگر شهرها با برگ‌هاي رنگارنگ آذين بسته بود. روز بيست و دوم آبان 1339 بود. باران و بوي خيس خاک، عطر تولّد فرزند پاکي را در کوچه‌هاي تنگ و آشناي محله مي‌پاشيد؛ نامش را يعقوب گذاشت. پنج سال بيشتر نداشت که در کار کشاورزي کمک‌حال خانواده شد؛ هفت ساله بود که قدم در دبستان فرخي مرند گذاشت و هم‌زمان با تحصيل، براي کمک به امر معيشت خانواده، به کار کشاورزي و قالي‌بافي مشغول شد.
وجودش شيفته‌ي آموختن بود و در اوقات فراغتي که زياد طولاني نبود، غرق مطالعه‌ي کتاب مي‌شد. يعقوب دوران راهنمايي را در مدرسه‌ي نوراسلام به پايان رساند و با نمرات خوبي وارد دبيرستان شهيد سيدزاده شد. در دوران دبيرستان وي هم‌زمان با جنبش‌هاي انقلابي در کشور بود و او نيز به همراه ساير دوستانش در فعاليت‌هاي انقلابي مساجد به طور پنهاني شرکت مي‌کرد و در راه‌پيمايي‌ها و تظاهرات قبل از انقلاب حضوري فعال داشت.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، يعقوب به نيروي مقاومت بسيج پيوست و به عنوان آموزش‌يار نهضت سوادآموزي مشغول به کار گرديد و براي سوادآموزي مردم محروم روستاها زحمات فراوان کشيد. او شيفته‌ي ياد دادن بود و ياد گرفتن و چون خود طعم و لذّت و شهد مطالعه و سيراب شدن از منبع بزرگ کتاب را دريافته بود، دلش مي‌خواست به عنوان آموزگار راه آموختن را براي کودکان محروم روستا هموار کند، اين علاقه و اشتياق او را واداشت تا وارد مرکز تربيت معلم شود.
هم‌زمان با تحصيل وي جنگ آغاز شد. جنوب و غرب کشور ناجوان‌مردانه در شعله‌هاي ظلم و بيداد متجاوزان مي‌سوختند و تحمل زخم خوردن خاک اين ديار که مهد آزادگان و مردان مرد بود، براي يعقوب و ديگر فرزندان انقلاب آسان نمي‌نمود.
وي به منظور پيوستن به لشکر حق و جهاد در راه خدا عازم جبهه‌هاي نبرد شد و باسمت بي‌سيم‌چي در کنار ديگر رزمندگان حضور يافت و پس از پانزده ماه رشادت و فداکاري در راه دين و انقلاب و ميهن در هفدهم اسفند 1362 در عمليات خيبر منطقه جزيره‌ي مجنون در سنّ 23 سالگي شهد گواراي شهادت را سر کشيد و آزاد و سبک‌بال در آسمان آبي عشق مأوا گزيد.

منبع:كتاب آموزگاران شهادت جلد2 صفحه 267