هنوز بعد از سالها پانزدهم بهمن ماه سال 1340 براي خانواده قربانعلي يادآور تولد رمضانعلي است. مادر با شوق او را بزرگ کرد. با خندهي او شاد بود و با گريهاش اندوهگين؛ رمضانعلي در کوچههاي خاکي روستاي عليشاه عوض شهريار (تهران) در کنار کودکان همسال خود رشد نمود و به مدرسه رفت؛ آغازين روز پائيز دست در دست مادر روانهي تهران شد تا بياموزد. او توانست تا اخذ مدرک ديپلم از هنرستان صنعتي شمارهي 2 مرکز تجليل نمايد و چندي بعد او در رشتهي راه و ساختمان دانشگاه پذيرفته شد. در تمام اين سالها قربانعلي تابستانها کار کرد و زمستانها درس خواند. انقلاب تحولي عظيم در بطن جامعهي ايران بود و رمضانعلي تشنهي اسلام ناب محمدي دلبسته امام گشت و لبيکگوي فرمان او؛ گرچه اعتراض عليه حکومت ترس داشت. اما او بيباکانه در اين مسير قرار گرفت. چندي بعد به خدمت نظام وظيفه اعزام گشت و با پايان اين دوره داوطلبانه عزم ديار نور کرد. يکبار به صورت فشرده استفاده از خمپاره را فرا گرفت و بعد از يادگيري مسائل تئوري پا به خاک جنگ نهاد. اولين اعزام براي رمضانعلي رهايي از قفس تنگ دنيا بود. عمليات والفجر1 در روز بيست و دوم فروردين ماه سال 1362 او را به پروازي سرخ نويد داد و رعنا جوان 22 سالهي ايران اسلامي که هنوز يک ماه از ورودش به جبهه نگذشته بود بر اثر اصابت ترکش به دست، انگشت و پهلو در منطقهي فکه به شهادت رسيد، و پيکر پاکش براي هميشه در آنجا ماند.