پاسخ به: ليست شهداي دفاع مقدس (م)
یک شنبه 17 بهمن 1389 10:01 PM
شهيد سيدحسن محسني پور
![](http://www.sobh.org/images/Shohada/kenar.jpg)
|
تاريخ تولد :10/6/1341
|
نام پدر :
|
تاریخ شهادت : 23/1/1362
|
محل تولد :اصفهان /- /باغميران
|
طول مدت حیات :21
|
محل شهادت :
|
مزار شهید : |
سيد حسن (مرتضي) محسنيپور دهم شهريور ماه در سال 1341 در روستاي باغميران در نزديکي اصفهان چشم به جهان گشود. و در محيط با صفاي روستا و فضاي مذهبي خانواده به همراه پدر، قلبش را با زلال جاري معارف اسلامي آشنا ساخت، وي پس از مدتي براي ادامة تحصيل به نزد برادرش در تهران عزيمت نمود و همراه با شرکت در کلاسهاي ايدئولوژي، قرائت قرآن و مطالعه کتابهاي محتلف جهت بالابردن سح معلومات خود به همراه ساير مردم مسلمان ايران در راهپيمايي و تظاهرات حضور يافت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت نهاد مقدس سپاه درآمد.
و با شروع جنگ تحميلي به گردان 9 سپاه وارد شدف و در عمليات بيتالمقدس شرکت کرد. درشب عمليات در جلوي خاکريز عراقي ها زخمي شد و به دليل موقعيت حساس منطقه در حاليکه مقداري آب گرم داخل قمقمه که به همراه داشتند همانجا به همراه چند نفر ديگر به مدت 24 ساعت ماند.
و سپس خود را به نيروهاي اسلام رساند و از آنجا به بيمارستان اهواز و سپس به تهران منتقل شد. او جراحتش را از همه مخفي ميکرد و در اين مدت آشکارا بيلياقتياش براي شهادت خودش ميگفت:«شبها خوابم نميبرد، در تمام مدت به ياد دوستانم هستم که چگونه در مقابل چشمان من پرپر شدند، نيمههاي شب بيدار ميشوم و به ياد عزيزان اشک ميريزم. محسنيپور تا مدتي پس از بهبودي در تهران و در قسمتهاي مختلف سپاه فعاليت ميکرد، اما هميشه به دنبال راهحلي براي حضور در جبهه بود تا اينکه بالاخره نظر مسئولين را جلب کرد و اين بار در تيپ سيدالشهدا و در واحد آرپيجي هفت مشغول شد اما پس از مدتي به يکي ديگر از گردانهاي همان تيپ و در کنار دوستانش و به مدت سه ماه آموزش ديد دراين مدت در دعاهاي کميل و توسل و نماز جماعت در مسجدي که در منطقه توسط برادران با کيسههاي شن و الوار ساخته شده بود شرکت ميکرد.رفتار کاملاً اسلامي و برخوردهاي او با مسائل مختلف براي همه درس ايثار و ايمان بود.
گاهي اوقات سعي ميکرد با انتقادهايي از خودش، ضعف ديگران را گوشزد کند بالاخره پس از طي دوره آموزشي شب اعزام فرا رسيد و او خوشحال و مسرور آماده ميشد يکي از برادران گفت:« حالا که ميخواهيد برويد، آن کسي که قرار است شهيد شود جلو بيايد تا من صورت او را ببوسم، و آن برادر در جمع ما اول محسنيپور را انتخاب کرد آن شب سيد حسن در قرارگاه تاکتيکي با همه شوخي ميکرد و به ديگران روحيه ميداد. براي رسيدن به پشت سنگرهاي دشمن مدت 3 الي 4 ساعت راهپيمايي کرديم و چند بار استراحت، محسنيپور هربار شادتر از قبل به بچهها کمپوت تعارف ميکرد. با قرارگرفتن در منطقه مشخص شد همه آماده و گوش به فرمان ايستادند، رمز مقدس يا الله، يا الله، يا الله، مخابره شد، و حمله آغاز گرديد. همزمان با پيشروي يکي از سنگرهاي تيربار دشمن شديد به روي نيروها آتش ميريخت.
با درخواست داوطلب به منظور انهدام آن سنگر محسنيپور جلو رفت بعد از مدتي با صداي انفجار که بر اثر پرتاب نارنجک به درون آن سنگر بلند شد و تيربار از کار افتاد ولي سيد حسن قبل از اينکه موفق به پرتاب نارنجک شود بر اثر اصابت گلوله مجروح و پس از مدت کوتاهي شهيد شد. بيست و سوم فروردين ماه سال 1362 در سن 21 سالگي سيد لياقت شهادت يافت. فرداي آن شب وقتي بالاي سر او رفتيم ديدم دو دستش از طرفين باز است و رو به آسمان خوابيده در حاليکه نگاهش به آسمان بود و لبخندي بر لبان خشکيدهاش نقش بسته بود آسوده و آرام شهيد شده بود.
![](http://www.sobh.org/images/Shohada/line.gif)
منبع:يادواره شهيد
|
|
|
![](http://www.sobh.org/images/Shohada/icon-shohada.gif) |
شبي در پناه شهيدان |
![](http://www.sobh.org/images/Shohada/icon-shohada.gif) |
شهادت |
![](http://www.sobh.org/images/Shohada/icon-shohada.gif) |
دست نوشته شهيد |
![](http://www.sobh.org/images/Shohada/icon-shohada.gif) |
وصيتنامه شهيد سيد حسن محسنيپور |
|
|