پاسخ به:زيباترين خاطرات مقام معظم رهبری در طول سال هاي دفاع مقدس
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:30 PM
همه چيز به هم خورد... ساعت حمله، در اصطلاح ساعت سين بود. عليالطلوع 26 آبانماه بود. ما خوشحال به ستاد خودمان رفتيم و من فوراً چمران را پيدا و توجيهش كردم؛ خيلي خوشحال شد. قرار شد سرهنگ قاسمي كه فرماندهي لشكر بود، دستور را بنويسد و بفرستد براي ستاد ما ... منبع: خبرگزاري برنا راوي: مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي
ما آمديم آنجا و ساعتي را صحبت كرديم. آن شب جزو شبهاي خاطرهانگيز من است. شب عجيبي بود. من بودم با چمران و سرهنگ سليمي و جوان ديگري به نام اكبر كه از محافظان شهيد چمران بود. يك پسر شجاع، خوشروحيه، متديّن و جوان برازندهاي كه فرداي همان روز كنار چمران شهيد شد. او هم ميآمد و ميرفت و من به چهرهي او نگاه ميكردم و ميديدم كه او آن شب چهرهي عجيبي دارد و شايد واقعاً نور شهادت بود كه در چشم ما جلوه ميكرد. تا ساعت 12-11 صحبتها را كرديم و بعد رفتيم بخوابيم و آماده شويم براي حركت. تازه خوابم برده بود كه چمران آمد پشت در اتاق و محكم در ميزد كه فلاني بلند شو!
گفتم: چه شده؟
گفت: طرح به هم خورد. از دزفول خبر دادند كه تيپ 2 لشكر 92 را نياز داريم و نميتوانيم بدهيم. يعني نيروي حملهور اصلي. من خيلي برآشفته شدم كه چرا اين كار را ميكنند اين به جز اذيت كردن و ضربه زدن كار ديگري نيست. تلفن كردم به فرماندهي دزفول تيمسار ظهيرنژاد آنجا بود.
گفتم: چرا اين دستور را داديد؟
گفت: دستور آقاي بنيصدر است و علت هم اين است كه اين تيپ را براي كار ديگري به اهواز آورديم و اگر بيايد آنجا، منهدم ميشود. اين تيپ خوبي است و ما از ترس انهدام آن نميخواهيم آن را وارد عمليات كنيم؛ مگر به امر.
مگر به امر يعني اين كه دستور ويژهاي كه از طرف فرماندهي بيايد كه برو. من گفتم اين نميشود. اول اين كه چرا منهدم شود كما اين كه فردا لشكر آمد و منهدم نشد. بعد هم اينكه چه كاري مهمتر از سوسنگرد؟ و اگر اين تيپ نيايد يعني تعطيل شدن اين عمليات و بايد بيايد. قرص و محكم گفتم شما به آقاي بنيصدر هم بگوييد كه بايد بيايد و دستور را لغو كنيد.