0

این بخش حاوی خاطرات پزشکان دلاور ایران اسلامی در خطوط مقدم جبهه است

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:این بخش حاوی خاطرات پزشکان دلاور ایران اسلامی در خطوط مقدم جبهه است
چهارشنبه 13 بهمن 1389  3:08 PM

 

اتاق عمل در كوه

پس از يك ماه و نيم كار سخت و اعمال جراحي و درمان‌هاي سرپايي كه حدود هشتصد مورد بود، تازه متوجه شديم كه يك‌ماه و اندي است كه تنمان به آب نخورده است و با اين يادآوري بدنمان شروع به خارش كرد. بعد از اين احساس براي بار ديگر به فكر خودمان افتاديم و به روستا رفتيم تا ببينيم مردم اين ديار چگونه از حمام استفاده مي‌كنند.
حمام آن‌ها متشكل از يك تانك كوچك بود كه با هيزم گرم مي‌شد و در كنارش تانك آب سردي تعبيه شده بود و شيرهاي آب گرم و سرد با دو لوله به دوش متصل مي‌شد. دستگاهي ساده و كارساز. ما هم طي يكي دو روز حمامان را به همين ترتيب ساختيم. پس از گذشت اين همه زمان دوش آب گرم گرفتن با حمام خود ساخته، نعمتي بود كه با بزرگترين ثروت‌هاي دنيا قابل مقايسه نبود. به قدري سبك شده بوديم كه فقط دو بال براي پرواز كم داشتيم. وقتي فكر مي‌كنم كه موهاي سرمان مثل ريسمان شده بود، چندشم مي‌شود.
در يكي از روزها يك سرباز ايراني را آوردند كه وضعيت بسيار وخيمي داشت. بايد بلافاصله دست به كار مي‌شديم. به همراه اكيپ پزشكي و همكار متخصص بيهوشي او را كه دچار اصابت تركش در ناحيه شكم و فلانك (پهلو) شده بود و در شوك خونريزي بود به اطاق عمل در دل كوه منتقل كرديم و با امكانات كمي كه داشتيم و اين كمبود در بسياري موارد صادق بود، بيمار را ابتدا احيا كرديم و پس از آن كار متخصص بيهوشي آغاز شد و عمل لاپاراتومي را به خوبي انجام دادم. در طي عمل، اضطراب و دلهره تمام وجودم را فراگرفته بود چون سرباز به قدري خونريزي كرده بود كه احتمال مقاومت در مقابل عمل برايش امكان‌پذير نبود و با خود فكر مي‌كردم كه در دل اين كوهستان پرت و دور از آبادي آيا مي‌توانم او را به سلامت از اطاق عمل خارج كنم. كليه راست او كاملاً له شده و از بين رفته بود. نفر كتومي كرده و كولون او را نيز كه دچار له‌شدگي و پارگي شده بود و آلودگي مدفوعي توي شكم داشت كلكتومي كردم و موكوس فيستولا انجام دادم و بعد با مواد شوينده‌اي كه در اختيار داشتيم شستشوي شكم را انجام داده و شكم را بستم. حالا انتظار براي به هوش آمدن او آغاز شده بود. دلهره لحظات انتظار براي به هوش آمدنش كشنده و طاقت‌فرسا بود. همه كارها به همت تيم پزشكي به بهترين نحو ممكن انجام شده بود ولي حتي ده درصد هم براي اما و اگرهاي موجود زياد بود تا بيمار نتواند چشم بگشايد و يا حركتي دال بر به هوش آمدن نشان دهد.
بالاخره اولين نشانه‌هاي هوشياري ديده شد و لب‌هاي خندان و چشم‌هاي مرطوب پزشكيار ما كه خالصانه در كنار تخت او ايستاده بود، بر عمل موفقيت‌آميز ما صحه گذاشت.
حدود دو روز بعد از عمل، مراقبت‌هاي ويژه صورت گرفت و داروهاي لازم تجويز شد و پس از STABLE شدن بيمار، چون لازم بود جهت مراقبت‌هاي ويژه و بهتر، به پشت جبهه منتقل شود با كمك سه نفر از پزشكياران و كردهاي منطقه او را روي برانكارد گذاشته و با كمي وسايل مورد نياز پياده عازم ايران شديم. يك روز و نيم در راه بوديم تا به مرز رسيديم. خوشبختانه با مراقبت‌هاي ويژه من در طول سفر سنگين و كشنده او را سالم به مرز رسانده و تحويل نيروهاي ارتش داديم.

   منبع:    كتاب پرسه درديارغريب (خاطرات پزشكان)  &nbsp-   صفحه: 68

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها