این بخش حاوی خاطرات پزشکان دلاور ایران اسلامی در خطوط مقدم جبهه است
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:08 PM
آتشسوزي پمپ بنزين
سال 1359من هنوز در پل دختر بودم كه به ما اطلاع دادند كه پمپ بنزين پل زال مورد حمله هواپيماهاي عراقي قرار گرفته و كليه ماشينها، اتوبوسها و تريلرهائي كه در صف بنزين بودهاند، آتش گرفته و از بين رفته و مسافران زيادي كه از مناطق جنگي در حال فرار بودهاند، يا از بين رفته و يا به شدت سوختهاند. طولي نكشيد كه كلي ماشين مملو از بيمار و مصدوم به درمانگاه ما سرازير شد و بيش از نيم ساعت طول نكشيد كه تمام درمانگاه و حتي جاده ترانزيت پر شد از مصدوم.
هر ماشيني، يك عده مجروح آورده بود و ما مواجه شده بوديم با تعداد زيادي مجروح سوخته، تكه پاره شده و بدحال كه رسيدگي به آنها در حد توان درمانگاه ما نبود.
واقعاً اين جنايتي بود كه در هيچ فرهنگي نميگنجيد. دو هواپيماي عراقي آمده بودند و عليرغم اين كه مشخص بود كه آن منطقه يك منطقه نظامي نيست و مردم در صف انتظار در پمپ بنزين بودند اقدام به بمباران كرده بودند.
اين يعني چي؟ آنجا نه يك ضد هوائي بود و نه يك منطقه نظامي. آنها، فقط مشتي مردم نگون بختي بودند كه در اثر فشار بمبارانها و حملات دشمن به دنبال يافتن نقطه امني كوچ ميكردند.
از جمله صحنههاي تكان دهندهاي كه هرگز فراموش نميكنم، ديدن مرد جواني بود كه بالاي سر دو جسد ايستاده و گريه ميكرد.
شايد سنش 26 سال هم نبود. ميزد توي سرش و زار زار ميگريست. روبرويش جنازه زني بود كه سوخته بود و كاملاً سياه شده و عين يك تكه ذغال شده بود و در بغلش يك بچه توپول موپل سفيد و خوشگل بود كه نسوخته بود.
من اول فكر كردم كه او نمرده، چون هيچ جاي بدنش اثري از سوختگي ديده نميشد. اين بچه در اثر استنشاق گازهاي حاصل از آتشسوزي و دود خفه شده بود.
او ميگفت: من در منطقه موسيان يك نانوائي داشتم. وقتي ديدم عراقيها نزديك ميشوند، زن و بچهام را برداشتم و با وانتم راه افتاديم تا شايدجاي امني بيابيم.
منبع: كتاب پرسه درديارغريب (خاطرات پزشكان)  - صفحه: 168