آموزش
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:01 PM
عنوان : آموزش
نوع اصطلاح :آداب و رسوم
قداست دفاع و طمع تقربي كه همه هستي جنگ و جنگجويان سرشار از آن بود، باعث مي شد خود به خود رفتار و اعمال ميل به جانب او داشته باشد و رجوع به رب، چاشني منتشركننده و منفجركننده وجود رزمندگان بشود، وجودي كه منشأ و مصدر خير و بركت است. وقتي چنين بود و چنين شد، فرمانده گروهان بدون وضو به گروهان از جلو نظام و خبردار21 نمي داد و نيروهايش بدون وضو سر كلاس حاضر نمي شدند و آموزش نمي ديدند، براي اجر بيشتر و نشان دادن وفاداري و عاشق صادق بودن به استقبال مشقات مي رفتند. وقتي مسئولان آموزش در سنگر و محل تجمع برادران گاز اشك آور مي انداختند، هيچ كس از ماسكش استفاده نمي كرد، همه لباس هايشان را از تن بيرون مي كردند و شروع مي كردند به سينه زدن. آن قدر كه بايد آنها را به زور از سنگر خارج مي كردند، گويي واكسينه شده بودند در مقابل گاز و آنجا كه فرمانده گردان پابرهنه از ميان باتلاق و لجنزار عبورشان مي داد، زخمي و خون آلود، يك نفر لب به اعتراض نمي گشود و ابرو درهم نمي كشيد كه مبادا آداب بندگي به جاي نياورده باشد. ارتباط، انس و علاقه متقابل نيروهاي «صدر اسلامي» جبهه با برادران تازه كار، اوقات فراغت و غيرآموزشي آنها را نيز بارور مي كرد؛ وقتي دور هم مي نشستند، در لابه لاي نقل قول ها تمام ظرايف امور را جاسازي مي كردند و به گوش دوستان خدا مي رساندند. از آداب خوردن و آشاميدن تا سنگر كندن، آتش ريختن، راه بردن تانك و نفربرهاي از پاافتاده، خنثي كردن تله هاي دشمن، برخورد با اسرا و بالاخره چگونگي از كار انداختن بي سيم و اسلحه و ساير وسايل در عقب نشيني هاي ضروري و اجتناب ناپذير. اين خودجوشي و خلاقيت در وجدان جامعه رزمنده تعبيه شده بود، كه هر گرداني و يگاني به اقتضاي نوع مسئوليت و موضع جغرافيايي اش، به ظرفيت آموزش رسمي اي كه در بسياري از امور، مخصوصاً در سال هاي اول و حتي مياني جنگ وجود خارجي نداشت توجهي نمي كرد و خود به بهانه برگزاري مسابقه، با تحريك انگيزه هاي روان شناسانه ديني و مغتنم شمردن فرصت ها و فشارهايي كه دشمن به وجود مي آورد، بنيه علمي، رزمي و جسمي خود را با آموزش احكام، اخلاق عملي، شنا و تيراندازي و... افزايش مي داد. كوره جنگ چنان افراد را در گرايش هاي مختلف و استعدادهاي گوناگون پخته بود كه ديگر مربي و معلم به معني استاد در مقابل شاگرد كمتر وجود داشت؛ يعني با همه به نحوي و در هر امري مي شد مشاوره كرد و از تجاربشان سود برد؛ چون اغلب برادران رزمنده جزو نيروهاي اعزام مجددي بودند و سرد و گرم روزگار را در ميدان و معركه نبرد چشيده بودند. واقعاً فرماندهان، خاصه در رده فرمانده دسته و گروهان و گردان، از نظرها و پيشنهادهاي بچه ها بعد از هر مانور و عملياتي استفاده مي كردند؛ كارايي و قدرت تجزيه و تحليل بعضي از برادران به حدي بود كه مشكل كسي مي توانست فرماندهي آنها را عهده دار بشود؛ غير از وجوه اخلاص و ايمان كه همه سعي در كتمان آن داشتند. اما وقتي مدت آموزش طول مي كشيد و مسئولان در سازمان رزم آمادگي جذب و سازمان دهي نيروهاي جديد را نداشتند، بچه ها شعار مي دادند: فرماندهان حرف حساب/ يا حمله يا تسويه حساب. در بي خبري نيروها براي هر چه سريع تر به خط رفتن اين بس كه وقتي مدت آموزش از چند ماه به 45 روز يا كمتر مي رسيد از شادي بزن و بكوب راه مي انداختند.