پاسخ به: خاطره اولین اعزام
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:02 PM
نان تازه
صبح زود از خانه خارج شد، ميخواست براي صبحانه نان تازه ببرد.
نان به دست، سوار اتوبوس شد. طرح لبيك بود و به محض شنيدن فرمان اعزام، مثل خيليهاي ديگر به سرعت از خيابان رفت محل اعزام.
خانواده بيخبر بودند و تا چند لحظه قبل خودش هم نميدانست اعزام ميشود.
سفرهي صبحانه هنوز منتظر نان تازه بود!
منبع: كتاب وقتي سفرآغازشد - صفحه: 53