پاسخ به: خاطره اولین اعزام
چهارشنبه 13 بهمن 1389 2:50 PM
تنها پسر خانواده هر كاري كردند، از ماشين پياده نشد. با مهرباني رفت پيشش. - پسرم بيا پايين. من قراره انفرادي اعزام بشم... خودم ميبرمت جلو با عصبانيت فرياد زد: - چرا دروغ ميگي؟ چرا لباس سپاه را پوشيدي؟ كسي كه دروغ ميگه، نبايد لباس سپاه را بپوشه! همه حيرتزده نگاهش كردند. نميخواستند اعزامش كنند. تنها برادر هفت خواهر بود و پدر هم نداشت! منبع: كتاب وقتي سفرآغازشد - صفحه: 58
|