پاسخ به: خاطره اولین اعزام
چهارشنبه 13 بهمن 1389 2:49 PM
ترس از جنگ
اولين بار بود كه به جبهه ميآمد، شايد تا آن لحظه كه حتي يك خمپاره نزديكش نخورده بود و يك عراقي هم نديده بود، هنوز باورش نميشد كه جنگ، جنگ است. با تعجب پرسيد : -اونا كياند؟ -غريبه نيستند، عراقياند! يكباره از هوش رفت. حالش كه جا آمد، به شدت گريه كرد ميخواست برگردد. يك هفته گذشت نميدانم چه اتفاقي افتاد اما ديگه همان آدم نبود، شده بود يكي از داوطلبهاي دايمي جبههها.
منبع: كتاب وقتي سفرآغازشد - صفحه: 42