0

خاطرات جوانان در بازديد از مناطق جنگي

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:خاطرات جوانان در بازديد از مناطق جنگي
سه شنبه 12 بهمن 1389  8:04 PM


من همه ‌جا همراهتم

كاروان فرزندان شاهد استان يزد، آخرين روز حضور در مناطق جنگي را شلمچه بودند. اما دختر شهيد خراساني خيلي ناراحت و مضطرب به نظر مي‌رسيد. علت نگراني‌اش را جويا شدم. گفت: «دوست داشتم به دشت عباس برويم. پدرم در آن‌جا شهيد شد. انگار قرار نيست آن‌جا را ببينم.»
سعي كردم دلداريش بدهم. گفتم: «تمام اين سرزمين بوي شهدا را مي‌دهد...» اما بي‌فايده بود. ما نمي‌توانستيم به دشت عباس برويم و او نيز دلتنگ پدر بود. كاروان به راه افتاد. يك‌باره چشمم دوباره به دختر شهيد خراساني افتاد. خوشحال بود. پرسيدم: چي شد؟
خنديد و گفت: «راستش پدرم را در همين‌جا ديده‌ام» به من گفت: «نمي‌خواهد دنبالم بگردي من توي شلمچه‌ام. تو تا حالا هركجا كه بودي من هم در كنار تو بودم، ولي چرا اين‌قدر دير به ديدنم آمده‌اي؟».

منبع: كتاب خاك وخاطره  

راوي: محمدحسن مصون

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها