پاسخ به:خاطرات جوانان در بازديد از مناطق جنگي
سه شنبه 12 بهمن 1389 8:02 PM
سوغات
جمعيت زيادي در خيابانهاي مكه در حال تردد بود. من به همراه جمعي از دوستانم به هتل برميگشتيم. در بين راه فردي جلويم را گرفت و پرسيد: «شما ايراني هستيد؟»
گفتم: «بله». گفت: « بسيجي؟» نگاهي به چفيهي دور گردنم انداختم و پاسخ دادم: «بله امرتان را بفرماييد» مرد لبخندي زد و دستش را روي شانهام گذاشت و گفت: «من از مسلمانان كشور آلمان هستم». وقتي عازم عربستان بودم، چند نفر از دوستانم براي بدرقه آمده بودند. به آنان گفتم از من سوغاتي چي ميخواهيد؟
گفتند: «وقتي به عربستان رفتي برو پيش زائران ايراني. در ميان آنها عدهاي بسيجي و رزمنده هستند. آنها را پيدا كن، بهترين سوغاتي براي ماست.» همان روز كلي از خاطرات جنگ برايش گفتم. «هنگام خداحافظي نيز نشاني قرارگاه راهيان نور خوزستان را به او دادم. يك سال بعد آن مرد به همراه 50 نفر از مسلمانان آلمان به خوزستان سفر كرد و خاك شلمچه را به عنوان تبرك براي ساير دوستان خود به آلمان برد.
منبع: كتاب خاك وخاطره - صفحه: 34
راوي: علي زماني