0

عمليات كربلاي 5 با تكبيرهاي با صلابت رزمندگان به پيروزي رسيد

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

عمليات كربلاي 5 با تكبيرهاي با صلابت رزمندگان به پيروزي رسيد
سه شنبه 12 بهمن 1389  6:57 PM

89/11/11 - 17:11
شماره:8911111369
نسخه چاپي ارسال به دوستان
فرمانده دفاع مقدس در گفت‌وگو با فارس
عمليات كربلاي 5 با تكبيرهاي با صلابت رزمندگان به پيروزي رسيد

خبرگزاري فارس:صياد زارعي گفت: بر خلاف دستورفرماندهان؛ تكبير گويان سنگرهاي دشمن را فتح مي‌كرديم و همين شعارها بود كه لرزه به اندام دشمن انداخت و باعث شكست و فرارشان شده بود.

صياد زارعي از فرماند‌هان دفاع مقدس توانسته تاكنون در عمليات‌هاي مختلفي از جمله:«بيت‌المقدس، طريق القدس، رمضان، محرم ،مهاباد، والفجر، كربلاي4و 5 » شركت ‌كند وي در بررسي برخي از خاطراتش در گفت‌وگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس‌«توانا» ‌اينگونه اظهار داشت: فعاليت‌هاي انقلابي من از شهرستان محل تولدم «اقليد فارس» شروع شد و در كنار مادربزرگم كه به طور مخفي اعلاميه‌ها و نوارهاي امام خميني(ره) را تكثير و منتشر مي‌كرد فعاليت مي‌كردم.

وي درادامه افزود: سال‌هاي پاياني دوره‌ راهنمايي‌ام، مادربزرگم اعلاميه‌هاي حضرت امام را داخل صندوقي در زير دار قالي منزلشان مخفي مي‌كرد و پوشش پرزهاي قالي نمي‌گذاشت كه كسي متوجه آن صندوق شود.

زارعي با بيان اينكه نخستين حضورش در جبهه همزمان با عمليات «طريق القدس» بوده است گفت: شب اولي كه به جبهه رفتم از ترس صداي توپ و خمپاره دشمن به پشت خاكريزي پناه بردم چرا كه مي‌ترسيدم، آسيب ببينم و زماني كه به زير پل «سابله» نگاه كردم شاهد فرار عراقي‌ها بودم و آنجا بود كه با ايجاد روحيه‌اي بالا، شجاعتي به من دست داد كه تا آخر جنگ هميشه به عنوان پيشتاز لشكر و گردان خود حركت مي‌كردم.

وي كه در عمليات‌هاي رمضان و والفجر 8 به عنوان غواص حضور داشته است ياد آور شد : از آنجا كه به امور نظامي و رزمي آشنايي كاملي پيدا كردم توانستم علاوه بر عمليات رمضان و والفجر 8 در عمليات‌هاي محرم و بيت‌المقدس شركت كنم و درست در عمليات بيت‌المقدس دچار مجروحيت بزرگي شدم كه براي درمان نهايي به بيمارستان فيروزگر تهران اعزام شدم.

*«زمين‌هاي باتلاقي» و «بارش شديد باران» نتوانست مانع پيشروي ما در عمليات كربلاي 5 شود

فرمانده گردان سلمان عمليات كربلاي 4 را به عنوان تلخ‌ترين خاطره جنگي خود ياد كرد و اظهار داشت: پس از ناموفق بودن عمليات كربلاي 4 توانستيم با وجود «زمين‌هاي باتلاقي» و «بارش شديد باران» عمليات كربلاي 5 را طراحي كنيم و با شكستن محاصره عراقي‌ها پيشروي قابل توجهي را در خطوط شلمچه انجام دهيم.

وي در ادامه افزود: در عمليات كربلاي 5 با وارد شدن گروه تخريب و بازكردن معبر مين توانستيم وارد كانال‌هاي دشمن شده و با زدن خاكريز موفقيت‌هاي را بدست آوريم اما گروهان مقداد به دليل خستگي فراوان كه به دليل بارش شديد باران و باتلاقي بودن زمين‌ها روي داده بود به عقب بازگشتند و توانستيم بدون داشتن مجروح و يا شهيدي برگرديم.

زارعي با ذكر خاطره‌اي در اين باره افزود: وقتي به عقب برگشتيم همزمان با اذان بود و "مهرداد زارع " رزمندگان را براي خواندن نماز جماعت به داخل سنگر دعوت كرد وقتي براي خواندن نماز به داخل سنگر رفتيم به دليل كوتاهي سقف سنگر مجبور بوديم سرها را پايين نگه داريم و بعد از ركوع و تمام شدن سجده، زماني كه امام جماعت براي خواندن ركعت دوم نماز بلند شد ناگهان سرش به سقف سنگر برخورد كرد و شروع به خنديدن كرد و ديگر نتوانست نماز را ادامه دهد، وعلاوه بر اينكه نماز رزمندگان با خنده امام جماعت شكست ، ما هم شروع به خنديدن كرديم و درست تا ساعت‌ها اين موضوع باعث خنده بچه‌ها شده بود.

اين فرمانده دفاع مقدس يادآورشد: آخرين عمليات جنگ ما «بيت‌المقدس» بود در اين عمليات من هيچ اسلحه‌اي تحويل نگرفتم چرا كه فقط دنبال «تفنگ قناسه‌اي» بودم ولي چون پيدا نشد به ناچار يك جعبه كامل نارنجك تحويل گرفتم و درست همين نارنجك‌ها بود كه گره خيلي از مشكلات ما را باز كرد.

زارعي كه اكنون تركش‌هاي خمپاره‌هاي دشمن در بدنش به يادگار باقي مانده است تصريح كرد:با دور زدن دشمن توانستيم دژ مستحكم عراقي‌ها را بشكنيم و تمامي تجهيزات و وسايل زرهي آنها را به تصرف خود در آوريم چرا كه عراقي‌ها فكر چنين حمله‌اي را از سوي ما نداشتند آن‌ها آن قدر با خيال راحت و آسوده در سنگر‌هاي خود بودند كه براي اين كه حوصله‌اشان سر نرود پرنده‌هايي در داخل قفس نگهداري مي‌‌كردند.

وي ياد آور شد: «سيدموسي فلاحي» از فرماندهان گروهان 2 بود وقتي خبر مجروح او را شنيدم تاثير زيادي بر روحيه من گذاشت و من با صلابت بيشتري به سوي سنگر‌هاي عراقي‌ها پيش رفتم؛ براستي اين عمليات شب شادماني و هلهله ما بود هر چند فرمانده‌ گردان «حاج مسعود فتوت» دستور داده بود كه تكبير نگوئيم ولي ما برخلاف اين دستورها تكبير مي‌گفتيم و همين شعارها بود كه لرزه به اندام دشمن انداخت و باعث شكست و فرار دشمن شد بود.

زارعي خاطر نشان كرد: در ادامه فتح خاكريز دشمن با همرزم خود «علي‌اكبرعسگري» توانستيم با سينه خيز به تير بارچي عراقي‌ها برسيم و او را از كار بيندازيم و همچنين در اين سنگر اسلحه‌هاي جديدي به نام «پلامين» كه ساخت اسرائيل بود را به غنيمت در آوريم.

وي در ادامه اظهار داشت: زماني كه به خاكريز دو جداره دشمن رسيديم متوجه شليك موشك «اس پي جي» شديم و با تلاش فراوان و شهادت تعدادي از همرزمان توانستيم آن را هم از كار بيندازيم ، در ادامه پيشروي‌ها به مسير خودم ادامه مي‌دادم كه با برخورد ضربه‌اي سنگين به پشتم؛ به اسارت عراقي‌ها در آمدم.

اين جانباز دفاع مقدس با بيان خاطره‌اي از اسارت يك ساعته‌اش در ميان عراقي‌ها گفت: عراقي‌ها به تصور اين كه من فرمانده ارشد نظامي هستم، مرا بردوش خود حمل كرده و به سمت جبهه خودشان مي‌بردند؛ با اصابت موشكي به زمين آنها خوابيدند و من هم از فرط خستگي و تشنگي فقط ناله مي‌كردم كه متوجه وجود نارنجكي در داخل شلوارم شدم و نقشه فرار به ذهنم خطور كرد.

وي در ادامه افزود: پس از اينكه خاطر جمع شدم آنها حواسشان به من نيست ضامن نارنجك راكشيده و نارنجك را ميان اين سه عراقي انداختم و خودم را بلافاصله به داخل كانال رساندم و فرار را برقرار ترجيح داده و بدون توجه به دردهاي ناشي از كتك كاري‌ عراقي‌ها فقط فرار كردم.

زارعي در ادامه خاطرنشان كرد: وقتي به موفقيت به خط اول سنگرهاي ايراني رسيدم با پيدا كردن قمقمه آبي و نوشيدن آن جان تازه‌اي گرفتم و به سمت نيرو‌هاي ايراني حركت كردم و متوجه صداي تلاوت قرآن شدم كه نوجواني بسيجي به نام «حسين رضائيان» قرائت مي‌شد.

وي در ادامه افزود:بارسيدن به اين نوجواني مرودشتي و رفع خستگي؛ برخورد موشكي از سوي دشمن باعث شد اين نوجوان بسيجي مجروح شود و من براي انتقالش به سمت امدادگردن او را به پشت خود قرار دادم، اما برخورد موشك دومي كه در نزديكي ما منفجر شد و «حسين رضائيان» به شهادت رسيد و من خودم با مجروحيت فراوان به حالت سينه خيز به سمت كانال رساندم و امدادگران توانستند مرا نجات دهند.

زارعي در پايان خاطر نشان كرد زماني متوجه شهادت حسين رضائيان شدم بي‌اختيار اين شعر را زمزمه كردم: «عشق‌تو مرا الست منك و زئير،*هجر تو مرا عذاب عندالشديد،* برگرد لبت نوشته من يحي و يميت ،*من مات من العشق فقط مات الشهيد، آندم كه شود اذا السماء النفطرت و آندم كه شود اذا النجوم انكدرت ؛*من دست زنم در دامنت اندر سئلت ؛گويم صنما باي ذنب قتلت

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها