بخش سه :
فاطمه ، سیندرلا ، خاکستر ، خاکستری ، تنور
سیندرلا ، رودوپیس ، کفش ، آب
فاطمه ای که به پاک ِ خاکستر ِ تنور پنهانش کرده بودند ، در آیین های باران خواهی ؛ در آخرین نسل نگارین باقی مانده از خاطرات متبلور ایران کهن ، با اقوامی مواجه می شویم که به هنگامه ی خشکسالی ، دو بانو ی " فاطمه " نام ؛ یوغ بر گردن می نهدند و زمین ِ خشک را شخم می زنند ... !! حضور نام فاطمه ، نشانی از ارادت و مقام والای آن بانوان است ... بانوانی که با انداختن یوغ بر گردن ، مقام و حرمت خویش را می شکنند و طلب باران دارند _ به بخش یک مراجعه کنید _
در سیستان نیز ، علت نام گذاری دخترک چیزی شبیه به کهن ترین باور های این مرز و بوم است ... در فرهنگ ایران ، " فاطمه " نامی بسیار مقدس است که جلوه گر تقدس آیین های کهن ِ زنانه است .
سیندرلا ... دختر ِ خاکستر ... ( Cinderella )
"شارل پرو" وجه تسمیه ی سیندرلا را در داستانش ، به خاطر زندگی در کنار خاکستر (Cendres) اجاق ، خاکسترنشین (Cendrillon) نامیده شد ...
و شاید به رنگ ِ پیروزی کودک ِ خاکستری ِ داستان ِ "شنگول و منگول و خاکستریکه" ... خاکستری مقدس که در روایات آرمانی ِ مردمان عامی ، نشان پیروزی نیکی بر بدی ست .
در تبارشناسی رنگ ها در مرکز کره ی رنگ های انسان ، ظاهرا در مرحله ی اول ، خاکستری درک می شود و باقی می ماند . کودک در طول سه سال اول عمر خود ، از جهان رنگ ها آگاه می شود . او به دلیل عادت به خاکستری ، خود را خاکستری می انگارد .
انسان در همه ی ایام ، به دنبال عینی کردن رنگ های کاملی بوده که در خیال و رویایش می بیند . او پیرامون خود ، حتی بدن خود را رنگ می کند . انسان به رنگ و ضد رنگ نیاز دارد و این دو در خاکستری نمود می یابند ؛ چرا که در تمامی رنگ های مخالف ، چون زرد و آبی ، قرمز و سبز ، سفید و سیاه ، و در گذر از این رنگ به رنگ دیگری ، بی شمار رنگ و ضد رنگ وجود دارد که همواره در وسط آن رنگ خاکستری است .
فاطمه را در "تندور" _ کوره _ پنهان می کنند ؛ در جایگاهی که نمادی تام از زهدان مادر است و از آنجاست که "باز زایی" آغاز می شود تا از نو متولد شود ، چونان ققنوسی برخاسته از خاکستر ...
دخترک ، استخوان های گاو را در خاکستر "دُمُل تندور" پنهان کرده است . بنا به روایت داستان های کهن ایرانی همچون ماه پیشانی و گل خندان ، "مادر" بعد از مرگ جسمانی در تعبیری اساطیری به "گاو" بدل می گردد .
تمامی عناصر "باز زایش" فراهم شده اند که "تندور" نقطه ی عطف نمودار زندگی دخترک شود . زایشی نو از خاکستری که نشان جمع اضداد است .
در اصطلاحات عامیانه ی امروز امریکا ، "سیندرلا" به کسی اطلاق می شود که پس از دورانی گمنامی و بی خبری ناعادلانه ، به کامیابی و سرشناسی می رسد .
اولین روایت "سیندرلا" به ایلیانوس ، خطیب و نویسنده ی رومی قرن سوم منسوب است که در این داستان بر همذات پنداری میان انسان و کفش تاکید می کند .
در داستانی مصری ، "رودوپیس" که زنی جوان و زیبا بود در نیل استحمام می کرده است و عقابی سندل هایش را می رباید و آنرا پیش فرعون می برد . فرعون که از ظرافت سندل به شگفت آمده ، خدمه را به جستجوی دختر می فرستد و همانند دیگر داستان ها ، رودوپیس با فرعون ازدواج می کند.
شگفتی هنگامی به اوج می رسد که سیندرلا از جیب خود علامت باز شناسی را بیرون می آورد . با پوشیدن لنگه ی دیگر کفش ، همذات بودن کفش و انسان اثبات می شود .
در آسوکه ی بی بی سه شنبه ، داستان نمادین تر از دو داستان پیشین است . تایی از "کفش" ِ فاطمه در درون "آب" می افتد ! از منظر نماد گرایی جنسی به بررسی می پردازیم .
"پا" را به عنوان نمادی فالوسی می انگاریم و "کفش" نمادی فرجی است به زعم فرویدی ها ! و " آب" که نشان زندگی و ادامه ی بقاست . ساختگرایی کفش و آب و جستجوی شاهزاده به دنبال پایی برای آن کفش چیزی جز جستجوی شریک جنسی برای ادامه ی بقا _ نسل _ نیست !
شاهزاده برای تکمیل نقش کفش نیازمند پا است و این کفش کوچک ، نماد کل بشریت است ... نماد زن و بشریت . ..........
ادامه دارد ...