روز دوازده بهمن
سه شنبه 12 بهمن 1389 9:24 AM
عنوان : روز دوازده بهمن
مكان : عراق
راوي :آزاده
منبع :كتاب آزادگان بگوييد (خاطرات گروهي از اسراي ايراني)
روز دوازده بهمن سال 68 بود. هواي سرد، هيكل اردوگاه را ميلرزاند. بچهها مشغول قدم زدن در محوطه بودند كه ناگهان با فرياد يكي از نگهبانها، همه به خط شدند. بعد از حدود يك ساعت كه كار آمارگيري تمام شد، رفتيم به آسايشگاه. سرآمار حكم كردند كه بعد از رفتن به آسايشگاه و تا غروب روي پا بنشينيم. حدود سه ساعتي كه گذشت، گروهبان دومي آمد به آسايشگاه و با يكي از بچههاي عرب زبان صحبت كردند. او حرفهايش را ترجمه كرد: «خوب گوش كنيد! در اين آسايشگاه يك نفر به ما دروغ گفته. به خاطر همين، همه بايد تنبيه شوند. اسم آن شخص «علي» است. او خودش را بسيجي معرفي كرده، در حالي كه به ما خبر رسيده كه او يك آخوند است.
بعد از مكثي، علي را صدا زد. علي با متانت رفت جلو. مقابل آن گروهبان كه رسيد، يك سيلي خوابيد تو گوشش. به او گفتند: «بايد از ما معذرت بخواهي و به مسوولان جمهوري اسلامي توهين كني.» برايمان حتمي بود كه علي ززير بار اين حرفها نميرود، و نرفت.
ـ اگر تكه تكهام كنيد، اين كار را نميكنم و حتي آخ هم نخواهم گفت!
اين جوابش بدتر از صد پتك داغ براي آن يونيفرم پوشهاي پلنگي بود. يكي از سربازها با لگد افتاد به جانش. او آن قدر علي را زد كه كفشش از جلو دهان باز كرد و پاره شد! علي آقا يك طلبه بود؛ طلبهاي كه افتخار شاگردي حضرت امام بر تارك جبينش ميدرخشيد.
شايد خدا ميخواست كه او در آن روز تاريخي ـ روز ورود حضرت امام به ايران پس از 15 سال ـ گوشهاي از استقامت آن مرد بزرگ را نشان دهد.
ابراهيم ساكي ـ درود