0

فراگيري زبان خارجي در اردوگاه

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

فراگيري زبان خارجي در اردوگاه
سه شنبه 12 بهمن 1389  9:11 AM

عنوان : فراگيري زبان خارجي در اردوگاه
راوي :
آزاده
منبع :
كتاب مقاومت در اسارت
هنگامي كه اسير دشمن بعثي بودم ، پس از گذشت هشت ماه از اسارت پرافتخار تصميم گرفتم به هر طريق ممكن زبان انگليسي را بياموزم . با اينكه تا اول دبيرستان در ايران درس خوانده بودم ولي بجز چند كلمه چيز ديگري از انگليسي نمي‌دانستم .بالاخره تصميم گرفتم انگليسي را فرابگيرم . پنج بار شروع كردم و كنار گذاشتم . چون چيزي از زبان انگليسي ياد نمي‌گرفتم از فراگيري آن نااميد شدم . در آن موقع قرآن هم به حد كافي نبود كه لااقل شروع به حفظ قرآن بكنم . تا اينكه يك روز به سرور گرامي و شيرمرد دوران اسارت ، روحاني مبارز حاج‌ آقا ابوترابي برخوردم و قضيه زبان انگليسي را تعريف كردم . ايشان تنها يك نصيحت به بنده كرد و آن اين بود كه برو و در نمازهايت از خدا بخواه كه يادبگيري و ياد بدهي . هر روز حداقل يك جزء‌ قرآن را بخوان ، مطمئن باش كه خدا ياريت خواهد كرد . من هم آمدم و با جديت تمام براي ششمين بار انگليسي را شروع كردم و بعد از مدتي ديدم مثل اينكه خيلي برايم ساده است . پس ، با روحيه عالي و تلاش هر چه تمامتر آن را ادامه دادم . ولي گفتني است كه با چه امكاناتي توانستم زبان انگليسي را ياد بگيرم.
در دوران اسارت چون دشمن دست ما را از همه چيز كوتاه كرده و قلم و خودكار و كاغذ را ممنوع ساخته بود ، تعداد محدودي كتاب براي اسرا آورده بودند . حدوداً براي هر صد نفر در اوايل سال 62 دو جلد كتاب Book One و ما مجبور بوديم هر كدام از اين دو كتاب را كه حاوي نوزده درس بود به چهار قسمت تقسيم كنيم . ولي آيا خواندن كتاب كفايت مي‌كرد ؟
به خاطر اينكه بتوانيم نگارش انگليسي را ياد بگيريم به چه كارهايي كه دست نزديم ! به جاي دفتر از كاغذهاي پاكت سيمان ،‌ سيگار ، حاشيه سفيد روزنامه‌ها و حتي كارتونهاي گوشت استفاده مي‌كرديم و دهها خلاقيت ديگر . براي تهيه قلم و خودكار مجبور بوديم روزهايي كه صليب سرخ جهاني براي ديدار از اسرا به اردوگاهها مي‌آمد . جوهر خودكارهايي را كه براي نامه‌نگاري به ما مي‌دادند داخل شيشه‌هاي پني‌سيلين ذخيره كنيم و بعد از آنها با اندك لوله و ميله خودكاري كه در دسترس داشتيم و يا از صليب سرخ كش رفته بوديم براي نگارش استفاده كنيم .
برادري به نام عمو اصغر را كه آشپز اردوگاه بود به خاطر داشتن يك مداد دو سانتي چه بلاهايي كه بر سرش نياوردند . او وقتي پس از پانزده بيست روز از زندان داخل اردوگاه آزاد شد سي كيلو وزن كم كرده بود .
بعد از اينكه زبان انگليسي را به حدي رساندم كه به قول معروف مي‌توانستم هم گليم خود و هم گليم ديگران را از آب بيرون بكشم ، تصميم گرفتم زبان فرانسه را ياد بگيرم . يكي از دلايل فراگيري زبان فرانسه اين بود كه چون صليبي‌‌ها مي‌دانستند ما انگليسي را مي‌فهميم و مي‌توانيم صحبت كنيم ، به زبان فرانسه يا آلماني صحبت مي‌كردند و از آنجا كه موقعيت ايجاب مي‌كرد ، تصميم به فراگيري زبان انگليسي گرفتم و طولي نكشيد كه آن را شش ماهه فراگرفتم .
يك خانم صليبي كه اكثراً بنده مترجمش بودم از من پرسيد : تو كه زبان فرانسه بلد نبودي پس چه جوري آن را يادگرفتي ؟ من هم به شوخي گفتم : روزها انگليسي مي‌خوانم و شبها كتاب فرانسه را زير سرم مي‌گذارم ، وقتي از خواب بلند مي‌شوم ، فرانسه را ياد مي‌گيرم . براي چند لحظه زن صليبي مكث كرد ؛ گويي باورش شده بود و پرسيد كه آيا او هم مي‌تواند فارسي را ابيچنين ياد بگيرد ، كه من خنده‌ام گرفت و گفتم شوخي كردم ، به قول انگليسها « I was just joking».
بعداً چگونگي فراگيري زبان فرانسوي را برايش بيان كردم . چون مي‌دانست ما هيچ‌گونه امكاناتي براي يادگيري زبانها نداريم ، خودش اعتراف كرد و گفت پدرم مي‌گفت : ايرانيها از لحاظ ضريب هوشي از همه بالاتر هستند اگر به آنها فرصت داده ‌شود.
بالاخره با فراگيري زبان فرانسه دست و پا گير نماينده صليب سرخ شديم ؛ بطوريكه هر وقت من مترجم بودم و دو نفر مي‌خواستند با هم سري صحبت كنند ،‌ يا به زبان آلماني يا به زبان مادريشان سوئيسي صحبت مي‌كردند.
در اواخر اسارت زبان آلماني را داشتم مي‌خواندم كه خوشبختانه تبادل اسرا شروع شد و ما به ميهن اسلامي بازگشتيم و همچون قطره‌اي جدا شده از اين درياي بيكران به آن پيوستيم و به آغوش ملت شهيد‌پرور ايران برگشتيم و به زيارت نور چشم آزادگان رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي شرفياب شديم.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها