فرستنده
سه شنبه 12 بهمن 1389 9:07 AM
عنوان : فرستنده
راوي :آزاده
منبع :كتاب مقاومت در اسارت
صبح كه از خواب بيدار شديم ، منتظر بوديم در آسايشگاه باز بشود و براي آمار بيرون برويم ، اما در آسايشگاه باز نشد و حتي آب هم براي خوردن ندادند.
در اردوگاه روزي سه مرتبه آب براي خوردن ميدادند ، ولي آن روز از آب خبري نبود . روز ديگر هم به همين ترتيب سپري شد . فقط در روز دوم يك بار براي صبحانه در باز شد و يك نصفه ليوان آب دادند و يك بار هم ساعت چهار ناهار دادند كه به دليل تشنگي هيچ كس غذا نخورد .
ساعت پنج بعدازظهر بچهها به سر و صدا افتادند و آب خواستند . به دنبال بالا گرفتن سر و صداي همه برادران آسايشگاه ، ناگهان در باز شد و حدود بيست و پنج سرباز عراقي كابل به دست وارد شدند و بچهها را به باد كتك گرفتند و تهديد كردند كه اگر باز صدايتان دربيايد، تمامتان را با كابل سياه ميكنيم .
از طريق ايرانيهاي عرب زبان متوجه شديم به اين دليل تنبيه ميشويم كه يكي از ايرانيها فرستنده ساخته است !
اين اسير ايراني براي عراقيها راديو و ضبط تعمير ميكرد اما هر بار وسيلهاي را برميداشت تا اينكه توانسته بود براي خودش يك فرستنده كوچك بسازد . اما عراقيها متوجه شده و شروع به بازرسي داخل آسايشگاه كرده بودند .
روز سوم نوبت به بازرسي آسايشگاه ما رسيد . برادران از تشنگي به حال بيهوشي افتاده بودند اما هر چه داد و بيداد كردند ، آن ملعونهاي خبيث نه تنها آب نياوردند بلكه يك بار ديگر به ضرب و شتم ما پرداختند .
در عرض سه روز ، سه مرتبه كابل خورديم و دو مرتبه هم بيشتر آب ندادند و فرداي آن روز كه جمعه بود ، ضرب وشتم شدت بيشتري پيدا كرد .
در بين اين سه روز سختترين روز همان روزي بود كه آن را « جمعه سياه » نامگذاري كرديم .