سادهلوحي
دوشنبه 11 بهمن 1389 11:49 PM
عنوان : سادهلوحي
مكان : عراق
راوي :آزاده
منبع :كتاب محرم در اسارت
سال اول كه هنوز جو آسايشگاه را به دست نياورده بوديم، بيگدار به آب نزديم و آهسته و آرام براي حضرت اباعبدالله(ع) عزاداري كرديم. در دستههاي پنج يا شش نفره كنار هم مينشستيم، يكي آرام مداحي ميكرد و ديگران آهسته سينه ميزدند و اشك ميريختند. وقتي براي قدم زدن به حياط ميرفتيم، آنهايي كه صداي خوبي داشتند، آرام نوحهاي را زمزمه ميكردند و ما هم در حين قدم زدن براي امام حسين(ع) عزاداري ميكرديم.
سال بعد بهتر توانستيم عزاداري كنيم. قاطع ما دو طبقه بود. اول طبقه بالا شروع كردند به عزاداري. وقتي صداهايشان به طبقه پايين رسيد، آنها هم عزاداري خود را شروع كردند. آن شب، نوحه «قال رسولالله نور عيني» را ميخوانديم. چون اين نوحه را همه با هم ميخوانديم، عراقيها نتوانستند كسي را به عنوان مداح يا نوحهخوان دستگير كنند. آنها كه خيلي هول شده بودند، با كابل به پنجرهها ميزدند و با فحش و داد و فرياد، از ما ميخواسند كه ساكت باشيم. وقتي بچهها كوچكترين توجهي به آنها نكردند، درها را باز كردند و ريختند تو و شروع كردند به زدن بچهها. در همان شب 30 نفر از بچهها را كه بيشتر از ديگران سينه زده بودند، بيرون كشيدند و به زندان انداختند. عراقيها كه دركي از فلسفه عزاداري نداشتند، سادهلوحانه به ما ميگفتند: شما خودتان اسيريد، چه كار به امام حسين(ع) داريد؟
راوي: احمد اسماعيليان