قصهي عطش
دوشنبه 11 بهمن 1389 11:28 PM
عنوان : قصهي عطش راوي :آزاده منبع :افلاكيان(خاطرات شهداي دانش آموز كردستان) در اتاق بازجويي غوغا بود. همهشان فرياد ميزدند: «حرس خميني»، (پاسدار خميني). و آن پاسدار شجاع، كتكها را تحمل ميكرد و مهر سكوت بر لب داشت. از لشكر 11 اميرالمؤمنين بود. فقط گفت: «كمي آب به من بدهيد»! در اين سرزمين، آب قصههاي جانسوزي دارد. يكي از جلادان رفت تا آب بياورد. دهان پاسدار دست بسته را باز كردندو قير داغ در دهانش ريختند. جسد پاكش را، چند دقيقه بعد، جلوي ما انداختند. |