مثل شبهاي عمليات
دوشنبه 11 بهمن 1389 11:20 PM
عنوان : مثل شبهاي عمليات
راوي :آزاده
منبع :خاطرات آزادگان
آن روز سخت كه تنها پوشاكمان، نيم تنهمان را ميپوشاند، با «مهدي» در ميان غوغاي ضربههاي كابلها گرفتار شديم. آنها هيچ مضايقه نكردند. كتكها را كه خورديم دلم شكست و در گوشهاي نشستم و شروع كردم به گريه كردن. چه كنم؟ دلم گرفته بود!
مهدي يك مرتبه خودش را از ياد برد؛ دويد سراغ من و با لبخندي تلخ گفت: «فرشيد جان! ياران امام حسين عليه السلام، هيچ گاه در برابر قوم يزيد گريه نكردند».
همين كه گفت، صورتم پر از اشك بود و ميخنديدم. همديگر را در آغوش گرفتيم؛ مثل شبهاي عمليات.
آن، آخرين ديدار من و مهدي بود.
عراقيها او را از اردوگاه بردند و ما بيخبر مانديم. چند روز بعد، فقط يك خبر از او رسيد: «مهدي شهيد شده است»!