0

رمضان در اسارت

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

رمضان در اسارت
دوشنبه 11 بهمن 1389  11:15 PM

عنوان : رمضان در اسارت
راوي :
آزاده
منبع :
كتاب برگهايي از اسارت
رمضان در اسارت
ماه رمضان براي هر مسلمان با ايماني، حال وهواي ديگري دارد وبراي ما كه به اجبار در زير خيمه نگهمان داشته بودند، پربركت ترين ماه بود. عراقيها كه اصلا با برنامه هاي عبادي همرزمان ما ميانه ي خوشي نداشتند، با نزديك شدن اين ماه ، معمولا اسامي كساني را كه مي خواستند روزه بگيرند ، مي گرفتند. بيشتر بچه ها روزه مي گرفتند و حتي تعداد كمي كه مريض بودند ، اصرار داشتند كه اسم آنها را نيز رد كنيم. اگرچه دشمنان بعثي در برخورد وروش تبليغاتي خود هيچ تغييري نمي دادند و حتي خشن تر برخورد مي كردند ، دوستان ما نيز بيدهايي نبودند كه از اين بادها بلرزند. مسئولان آسايشگاهها قبل از رسيدن ماه رمضان ، برنامه هاي مدون شده اي را تهيه مي كردند كه من به ترتيب ، به آنها اشاره مي كنم.1

1- برنامه هاي عبادي
قبل از افطار ، دعاهاي مخصوص و مناجات خوانده مي شد. برنامه ريزي مسئولان اردوگاه و آسايشگاهها طوري بود كه دعا خوان هرروزو هر دعا مشخص شه بود. بعد از اذان ، اول نماز مغرب خوانده مي شد و پس از افطار كه حدود بيست تا بيست و پنج دقيقه طول مي كشيد، نماز عشا اقامه مي گرديد . دعاي افتتاح ، در طول شبهاي ماه رمضان – به جز شبهاي جمعه كه دعاي كميل خوانده مي شد – برقرار بود و صبحا نيز اول دعاي مخصوص سحر داشتيم ، بعد تناول سحري و بعد از نماز صبح تا طلوع فجر ، برنامه اي با نام "قرآن در فجر" اجرا مي شد.

اين برنامه ي نوراني كه از سال 63 شروع شده بود ، انس و الفت بچه ها را در آن دخمه هاي سياه با قرآن نشان مي داد. غير از سحر ، در طول روز نيز قرآن تلاوت مي شد و چون بچه ها مي دانستند كه در بهار قرآن بايد قدر اين كتاب آسماني را خيلي خوب بدانند، همه حداقل يك و تعدادي نيز 8-7 و حتي 11-10 بار قرآن را ختم ميكردند. اين اواخر ، سنت شده بود كه اگر در ختم قرآن ، سوره اخلاص (قل هوالله احد) به كسي مي افتاد ، بايد سور مي داد.1
در ليالي قدر كه شور و هيجان شوق بچه ها به عبادت و شب زنده داري بيشتر مي شد ، كمتر از تعداد انگشتان يك دست ، بچه هايي بودند كه نمي توانستند تا صبح بيدار بمانند . آنها هم مريض ي، يا از مجروحهايي بودند كه حالشان خيلي وخيم بود . در اين شبها ، به ترتيب ، دعايي افتتاح ، سوره هايي كه به خواندنش در شب قدر توصيه شده ، صد ركعت نماز متحب اي شب ، دعاي جوشن كبير و صغير خوانده و قرآن به سر گذاشته مي شد.

2- برنامه غذايي
صبحانه ، آش؛ ظهرها، نهار و شب ، آبگوشت و نه آبگوشت – داشتيم. دكترهاي خودمان به ما توصيه كردن كه برنج ظهر را نگه داريد و براي سحري كه قوت بيشتري دارد. مسئولان غذا نيز از سه چهارماه قبل ، مواد غذايي – مانند شير خشك ، خرما ، بيسكويت و ... – را ذخيره مي كردند تا دراين ماه ، ازآنها استفاده كنيم . بچه هايي كه در آشپزخانه كار مي كردند ، يا مسئول تهيه گرم كردن غذا بودند، با نزديك شده افطار و سحري ، كارشان شروع مي شد و براي ديگران ، شير گرم يا چاي درست مي كردند.2
يكي از بيماريهاي رايج اين ماه ، اسهال بود كه با آن وضع درب و داغان آسايشگاه كه يك گوشه اش سطلي گذاشته بودند براي رفع حاجت و گوشه ي ديگرش محلي بود براي استراحت، ديدن داشت و تعريف كردن. خودم نيز قرباني همين بيماري شدم و در يكي از ماههاي مضان ، اسهال گرفتم كه خورد و خوراك يك ماهه ام از سحر تا افطار فقط چاي بود و بس.
3 -ورزش
با آنكه ماه رمضان، خصوصا با وضعيت نامطلوب غذايي، ورزش مي توانست در تضعيف جسم هم آسايشگاهيهاي ما موثر باشد؛ ولي روحيه ي بالا و نشاط فراوان آنها باعث ميشد كه در اين ماه ، فعاليتهاي ورزشي متوقف نشود.
صبحها، دو داشتيم كه نود درصد بچه ها درآن شركت مي كردند و حتي در سالهاي آخر ، اني كار دسته هاي دوازده نفره انجام مي شد و از ساعت هشت تا ده، بعد از ظهرها نيز بساط واليبال پهن مي شد و ميز پينگ پونگي هم در اردوگاه بود كه عده اي هم با آن وقت را مي گذراندند.


تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها