0

براي اولين بار در تاريخ جنگ دچار ترديدهاي رنج دهنده شده‌ام

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

براي اولين بار در تاريخ جنگ دچار ترديدهاي رنج دهنده شده‌ام
دوشنبه 11 بهمن 1389  3:55 PM

89/11/11 - 00:23
شماره:8911040029
نسخه چاپي ارسال به دوستان
كربلاي 5 در روزنوشت هاي فرمانده وقت قرارگاه خاتم الانبياء/1
براي اولين بار در تاريخ جنگ دچار ترديدهاي رنج دهنده شده‌ام

خبرگزاري فارس: ترديدها بسيار رنج دهنده است. براي اولين بار در تاريخ جنگ،‌قبل از عمليات دچار چنين حالي شده‌ام. شايد به خاطر وضعي كه در عمليات كربلاي چهار پيش آمد و چشممان ترسيد و به خاطر مسئوليت مستقيمي كه دارم و همين وضع درباره فرماندهان ديگر هم صادق است.

به گزارش خبرگزاري فارس ، آن چه خواهيد خواند روايتي است از كربلاي 5 كه راوي آن ، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني است. ايشان در زمان عمليات كربلاي 5 مسئوليت جانشين فرماندهي كل قوا در جنگ را بر عهده داشت:

*مقدمه آقاي هاشمي رفسنجاني بر روزنوشت هاي عمليات كربلاي 5:

بالاخره با تلاش زياد، ساز و برگ و نيروهاي مورد لزوم عمليات سرنوشت ساز، با اميد به ختم جنگ در صورت رسيدن به اهداف عمليات، تا حدودي آماده شد. بحث‌هاي ستادي و قرارگاهي و نيز اقدامات آموزشي و تهيه اطلاعات از اردوگاه دشمن و تداركات پشتيباني و به خصوص لوازم دفاع در مقابل سلاح شيميايي دشمن و توصيه فرماندهان انجام شد و روز موعود فرا رسيد.
عمليات در شب 3 دي ماه آغاز شد و من به عنوان فرمانده جنگ در منطقه حضور داشتم و تا لحظه شروع آفند، نشاني از مطلع شدن دشمن به دست نيامده بود و به نظر مي‌رسيد، عنصر غافلگيري كه نقش اساسي در شكستن خط‌ ها و پيروزي‌هاي اوليه دارد، تامين است.
با شروع عمليات، گزارش‌هاي اوليه خبر از پيشرفت در اكثر محورها مي‌داد، اما اولين خبر از ناكامي در بعضي از محورهاي اصلي و مهم، نشان از اطلاع داشتن دشمن از برنامه عمليات داشت. لحظات بسيار تلخي گذشت تا اطلاعات تكميلي رسيد و معلوم شد در چند محور، نيروهاي پيشتاز با موانع جدي مواجه شده و تلفات زيادي داده‌اند و در مواردي عقب نشيني انجام شده و تحركات هوايي، توپخانه‌اي و موشكي دشمن هم در منطقه، وسعت كم سابقه‌اي گرفت.
هدف عمليات، تصرف ابوالخصيب و محاصره نيروهاي مستقر در شبه جزيره فاو تهديد بصره از جنوب بود. تصرف فاو و رأس‌البيشه كه ايران را با كويت همسايه كرده و راه زميني عراق را به شمال خليج فارس قطع كرده بود، مي‌توانست با تصرف ابوالخصيب كامل شود. با اين اقدام كل شبه جزيره فاو آزاد مي‌شد، موفقيت ما در خليج فارس بيش از پيش تقويت مي‌گرديد و نيز بصره از جنوب در خطر سقوط قرار مي‌گرفت.
شواهد و قرائن نشان مي‌داد كه دشمن از طرح عمليات آگاه شده و با مسدود كردن دو طرف معبر كم عرض آبي "ام‌الرصاص " پيشرفت نيروها را دچار مشكل كرده است. اجراي انبوه آتش دشمن روي نقاط خاط و حساس اروند رود، سازمان غواص‌هاي خط ‌شكن و نيز قايق سواران را كه موج دوم و سوم را تشكيل مي‌دادند، بر هم زده بود، اما نيروهاي غواص از تنگه گذشتند و در جزيره بلجانيه پياده شدند. در محورهاي ديگر نيز با شكسته شدن خطوط دشمن در جزاير سهيل و ام‌الرصاص جنگ به خشكي كشيده شد. براي نخستين بار در جنگ، خط دشمن در شلمچه نيز شكسته شد، اما تدوام عمليات ميسر نبود.
پس از يك بحث قرارگاهي سريع، تصميم بر اين شد كه اسم عمليات را به كربلاي 4 و هدف آن را عمليات محدود براي جواب شرارت‌هاي اخير ارتش عراق اعلان كنيم و به انتظار بررسي بيشتر و تصميم در مورد ادامه كار بمانيم.

ترديد‌ها، بحث‌ها و شرارت‌ها
در فاصله دو هفته بين دو عمليات كربلاي 4 و كربلاي 5 مذاكرات و مشورت‌هاي فشرده و پيچيده‌اي داشتيم. از سويي فضاي اميد و نشاطي كه در دوره تجهيز نيروها و اعزام از جامعه داشتيم كه انتظارات زيادي شكل گرفته بود و از سوي ديگر ضربه‌اي كه به بخشي از نيروهاي پيشتاز وارد شده بود و باعث تضعيف روحيه بخشي از فرماندهان و تقويت روحيه دشمنان شده بود، كه تبليغات سهمگين عراقي‌ها و امپرياليسم خبري آن را پيگيري مي‌كردند.
كافي است خوانندگان محترم، متن مذاكرات يكي از جلسات مشورت ستادي و قرارگاهي را كه اخيرا در نشريه وزين نگين منتشر شده، ببينند كه گوشه‌اي از بحث‌هاي فشرده آن شرايط است.

تصميم شجاعانه
بالاخره در پايان جلسه در قرارگاه خاتم الانبياء در ساعت 4 بامداد روز 18 دي ماه 65 تصميم نهايي گرفته شد و فرمان آماده شدن براي عمليات كربلاي 5 را صادر كردم و به ترديدها پايان دادم و انصافا عملكرد نيروها و فرماندهان نظامي و تعهد فرماندهان و نيروهاي جنگ است.

كربلاي 5
سرانجام پس از آن فرمان تاريخي، در ساعت 2 بامداد روز جمعه 19 دي ماه 65 عمليات كم نظير كربلاي 5 آغاز شد كه خوشبختانه در اين مورد، دشمن كاملا غافلگير شد، زيرا فكر نمي‌كرد به اين زودي و تنها دو هفته پس از پايان عمليات كربلاي 4، ما بتوانيم اقدام به عمليات با آن وسعت دست بزنيم.
در اين عمليات مواضع عراق در كانال پرورش ماهي، پنج ضلعي و شلمچه از سمت شمال مورد هجوم قرار گرفت و بسياري از دژهاي نفوذناپذير تسخير شد. به اين ترتيب خشنودي عراف در متوقف كردن عمليات ابوالخصيب (كربلاي 4) ديري نپاييدو دو هفته بعد، بصره كه زمين‌هاي اطراف آن بسيار مسلح و نفوذناپذير شناخته مي‌شد، در مقابل هجومي جديد و تهديدي جدي قرار گرفت؛ هجوم نيروهاي پياده‌اي كه اگر به زرهي و هلي كوپتر تجهيز شده بودند، پيشروي آنان تا دروازه بصره، مسلم به نظر مي‌رسيد.
فرصت دادن به نيروهاي رزمي ما و واگذاري اين منطقه، به معناي تسليم عراق و تحقق خواسته‌هاي ما در جنگ بود، لذا عراق پذيرفت كه براي سد كردن رزمندگان ايران، بهاي سنگيني بپردازد و با گسيل انبوه نيروهاي خود به منطقه‌اي با وسعت كم، در زير آتش شديد و موثر نيروها ايستادگي نمايد. اين اقدام كه به متلاشي شدن شمار فراواني از يگان‌هاي عراقي انجاميد، بدين معنا بود كه عراق براي از دست ندادن زمين شرق بصره، آماده پذيرش تلفات فراوان است. پيروزي ايران در اين زمين، شمارش معكوس پايان جنگ را در پي داشت. عبور از استحكامات شرق بصره نشان داد پيروزي ايران در هر وضعيت متصور است.
عبور از موانع مستحكم شلمچه و شكستن خطوط دشمن و عبور از استحكامات كم نظير كه به نظر عراقي‌ها غير قابل نفوذ خوانده مي‌شد، افتخار بزرگ نظامي در تاريخ نبردهاي كلاسيك به نام رزمندگان ايران اسلامي ثبت كرد و نتايج حاصل از اين عمليات، سند محكمي بر قدرت نظامي ايران در سال ششم جنگ است. در اين حال تلاش گسترده‌اي براي جلوگيري از شكست ارتش عراق صورت گرفت كه در نهايت به تصويب قطعنامه 598 انجاميد.
در عمليات كربلاي 5 تعدادي از شيرمردان جبهه از جمله حسين خرازي فرمانده دلاور لشكر 14 امام حسين(ع) و اسماعيل دقايقي فرمانده غيور لشكر 9 بدر، شربت شيرين شهادت نوشيدند.
همان روزها اخبار تأمل انگيزي به دست آمد كه كارشناسان نظامي از شرق و غرب و همراه با خود صدام، در قرارگاه‌هاي جنوب عراق به منظور جلوگيري از تسلط ايران بر منطقه استراتژيك و نفت‌خيز بصره، با فرماندهان نظامي عراق همكاري داشته‌اند و در اثر همان پشتيباني‌ها بود كه آقاي شمخاني فرمانده نيروي زميني سپاه و فرمانده ميدان عمليات مي‌گفت درگيري‌ها آن چنان سخت و فشرده بود كه به جنگ تن به تن منجر مي‌شد، مثل اينكه نيروهاي دو طرف با مشت به صورت يكديگر بزنند. آنها آمريكا را هم به خاطر استفاده ايران از موشك‌هاي تاو آمريكايي در انهدام وسيع تانك‌هاي بعثي و استفاده از موشك‌هاي دقيق هاك در جلوگيري از حملات هوايي، مورد انتقاد قرار داده‌اند.
بعدا مطلع شديم آمريكايي‌ها بودند كه صدام را از برنامه عمليات ما مطلع كرده‌اند و اين كار منجر به عدم دسترسي به اهداف در عمليات كربلاي 4 شد و در تمام روزهاي عمليات كربلاي 4 و 5، ماهواره‌ها و هواپيماهاي جاسوسي آواكس آمريكا، مامور كنترل منطقه و دادن اطلاعات لازم به ارتش بعث بوده‌اند و در جريان دخالت‌هاي علني آمريكا در درگيري‌هاي خليج فارس عليه نيروهاي ما، شواهد بيشتري از تلاش آمريكا، براي جلوگيري از پيروزي مطلق ايران به دست آمد.

دوشنبه 1 دي 1365

نماز صبح را در قطار خوانديم و ساعت شش و نيم در انديمشك پياده شديم و به پادگان نيروي زميني رفتيم. مقداري در كنار رودخانه در پادگان قدم زدم. بعد از صرف صبحانه و شنيدن اخبار صحيح براي احتياط از خطر بمباران به زيرزميني بسيار عميق و وسيع كه قبلا انبار كارخانه لاستيك پادگان بوده رفتيم. مرتبا وضعيت قرمز اعلام مي‌شود.
فرماندهان نيروي زميني و اعضاي ستاد قرارگاه خاتم در جلسه شركت كردند. قرارگاه غرب و فرماندهان واحدهاي عمل كننده، طرح و مانور عمليات آينده ارتش را گفتند. تا ظهر طول كشيد. اواخر جلسه فرماندهان سپاه هم رسيدند. به نظر مي‌رسد طرح و مانور معقولي دارند و به اميد موفقيت براي آن هست. گرچه آقايان (رحيم صفوي و غلامعلي رشيد از سپاه‌، اعتقاد به پيروزي آن ندارند.
عصر به سوي قرارگاه فرماندهي سپاه كه در جاده ماهشهر آبادان است، راه افتاديم كه درباره عمليات آينده صحبت كنيم. دو روز عقب انداخته‌اند و خطر لو رفتن و هوشياري دشمن مي‌رود. ساعت هشت رسيديم و تا ساعت يازده شب، جلسه طول كشيد. مشكل كار، تنظيم برنامه با شرايط جوي و جزر و مد است.
سپس به سوي پايگاه اميد حركت كرديم و ساعت يك بامداد رسيديم. به خاطر دو ساعت حركت با ماشين در جاده‌هاي شلوغ خيلي خسته شديم.

دوشنبه 2 دي 1365

دو سه ساعت خوابيديم. ساعت شش صبح براي نماز بيدار شدم و ديگر نخوابيدم. خاطرات را نوشتم و به اخبار صبح ايران، آمريكا وانگليس گوش دادم. هنوز بحران رسوايي آمريكا دوام دارد(1). تلفني با آقاي خامنه‌اي در تهران صبح كردم. در مورد مسئله‌اي آقاي منتظري هنوز نتيجه‌اي نگرفته‌اند و همچنان بر تعقيب آسيد هادي (هاشمي) اصرار دارند.
براي اينكه غيبت من از تهران توجيه شود قرار شد به بوشهر مسافرت كنيم. نزديك ظهر با دو هواپيما با جمعي از همراهان به بوشهر آمديم. استقبال رسمي به عمل آمد و در پايگاه هوايي مستقر شديم. پس از ناهار با سه هلي‌كوپتر از روستاهاي سيل‌زده اطراف پل موند بازديد كرديم. در كنار چادرهاي اهالي سيل‌زده روستاي درويشي (در شهرستان دشتي) نشستيم. با اهالي صحبت كردم. از امداد راضي بودند. كمبودهايي هم داشتند. گفتند چهار روز در محاصره سيل مانده‌اند تا هلي‌كوپترهاي نيروي دريايي رسيده‌اند.
شب در محل مصلاي نماز جمعه براي مردم سخنراني كردم و سپس در استانداري بامسئولان شهر و استان صحبت كردم. مسائل مهم بوشهر،‌كم‌آبي و فاضلاب است. شب مهمان نيروي هوايي بوديم. اطلاع دادند كه امروز شهر باختران به شدت بمباران شده و به جاهاي ديگر هم حمله شده است. ما هم مقابله به مثل كرده‌ايم. از تاخير حمله با توجه به تراكم نيروها و وسعت شرارت عراقي‌ها مردم ناراضي ولي ساكتند.

چهارشنبه 3 دي 1365

بعد از نماز و گرفتن اخبار و صرف صبحانه، عازم ميدان مانور پايگاه نيروي هوايي براي شركت در مراسم صبحگاه نيروهاي مسلح شديم. بعد از مراسم سخنراني كردم و از همان جا به اسكله نيروي دريايي رفتيم. ناوها و ناوچه‌هاي زياد پهلو گرفته بودند كه با شرايط خطر حمله هوايي، اجتماع اين همه كشتي در يك نقطه درست نيست.
از يك ناو جنگي و يك ناوچه كلاس پيكان كه مجهز به موشك (زمين به زمين) هارپون است. بازديد كرديم. سپس به كارگاه رفتيم. توضيحي درباره تعمير جايروسكپ و ساخت اهداف كاذب دريايي، براي انحراف موشك‌هاي دشمن بازديد كرديم.
سپس به محل (نيروگاه) انرژي اتمي (بوشهر) رفتيم. مسئول آنجا توضيحي در باره وضع كلي داد. عمده كار حفظ وضع موجود است و مايلند اجازه تكميل بعضي از فازهاي كار داده شود. ناهار را در مهمانسراي نيروي هوايي خورديم و پس از كمي استراحت و مصاحبه تلويزيوني با هواپيما به سوي اميديه پرواز كرديم. چون خطر داشت از سطح پايين پرواز مي‌كرديم. (سرهنگ هوشنگ صديق) فرمانده نيروي هوايي خلباني هواپيما را به عهده داشت.
مغرب به پايگاه رسيديم. ارتباط با قرارگاه مقدم نداشتيم معلوم نبود كه امشب حمله آغاز مي‌شود يا خير؟ آقاي سنجقي را به منطقه فرستاديم. نزديك ساعت ده خبر دادند كه عمليات با نام كربلاي چهار آغاز شده است . غافلگير شديم. فورا آقاي منصور ستاري براي انتقال هاك عازم شد و به قرارگاه غرب به نيروي زميني ارتش هم اطلاع داديم. محسن رضايي و محسن رفيق‌دوست تلفني خبر از موققيت اوليه دادند. بعد از ساعت 12 شب خوابيديم. بيدارم كردند و گفتند عراق حمله را اعلام كرده است.

پنجشنبه 4 دي 1365

وقت اذان صبح بيدار شديم. از وضع ميدان جنگ بي‌اطلاع بوديم. امكان برقرار تماس تلفني از طرف ما نبود. يك تلفن مبهم آقاي رفيق دوست - كه گفت قبل غاز رسيدن آقاي سنجقي كه به سوم ما حركت كرده، مطلبي را اعلام نكنيم - نگراني ايجاد كرد و ابهام را بيشتر نمود.
ساعت 7 صبح و قبل از اخبار (راديو)، اهواز اعلان وضعيت قرمز كرد. اين به معناي تحرك هواپيماهاي دشمن است. تلفني اطلاع دادند كه آقاي سنجقي مي‌آيد و اخبار حمله را مي‌آورد و گفتند به اهداف اوليه نرسيده‌اند. از تهران مرتبا از طرف بيت امام و مسئولان، خبر مي‌خواستند و تاخير را موكول به رسيدن پيك مي‌كرديم.
بالاخره آقاي سنجقي رسيد و معلوم شد به جز در دو سه محور، موفقيت نداشته‌ايم و قرار شد اسم عمليات را كربلاي چهار و هدف را جواب به شرارت‌هاي اخير عراق كنيم. كم كم روشن شد كه از منطقه شلمچه و جزاير بوارين و ماهي عقب نسشته‌اند و از جنوب جزيره مينو نيز كه عبور كرده بودند و سر پل قابل توجهي، آن طرف اروند به دست آورده بودند، عقي نشسته‌اند. جزيره ام‌الرصاص را در تصرف دارند، ولي گفتند در بيانيه نيايد كه معلوم مي‌شود تثبيت نشده‌اند.
با توجه به آمادگي ها و روحيه‌هاي خوب و اميدهاي زياد،‌ تا اين لحظه بايد عمليات را نا موفق خواند و به فكر عمليات ديگر باشيم. البته چون اطلاع از برنامه قرارگاه خاتم يك ندارم،‌ فعلا نمي‌دانم چه مي‌خواهند بكنند.
اول شب جمعي از قرارگاه آمدند. گزارش كار رادادند. حدود شصت گردان وارد عمل كرده‌اند و فقط در حال حاضر جزيره ام‌الرصاص و سر پلي در جزيره ام‌اللبابي را در اختيار دارند و قرار است، امشب از همان جا به طرف ساحل دشمن بروند. آقاي رشيد موافق نبود. بحث كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر نروند، ممكن است فردا دشمن بر سر ام‌الرصاص بجنگد و با حالت انفعالي درگير باشيم. عمليات يدكي هم حاضر نيست و مي‌گفتند اگر بخواهيم آن را اجرا كنيم، ممكن است بيش از يك ماه فرصت لازم باشد. بالاخره نتيجه اين شد كه نظر فرماندهي سپاه كه ادامه عمليات از همين امشب است، بهتر است. گفتند فرماندهان لشكرها هم موافقند.

جمعه 5 دي 1365

اول وقت معلوم شد كه ديشب در ادامه عمليات، كاري نشده و ام‌الرصاص را هم خالي كرده و با اينكه ديشب گفتند مي‌خواهند به پيش بروند، به محل اوليه برگشته‌اند. معلوم مي‌شود هماهنگي درستي ندارند. به آيت‌الله خامنه‌اي اطلاع دادم كه در نماز جمعه امروز، قبل از دريافت مطالب درست، چيزي مطرح نكنند؛ برايشان غير منتظره بود.
سرهنگ جمالي جانشين فرمانده نيروي زميني از غرب آمد و گفت عراق، منطقه مورد نظر آنها را تقويت كرده و ديروز بمباران زياد داشته و در اثر قطع برق منطقه،‌ مشكلات در تداركات نيروها به وجود آمده و مدعي است،‌ عراق از طرح مطلع شده است. گفتم فعلا صبر كنند تا تكليف عمليات پايين روشن شود.
فرماندهان سپاه اطلاع دادند كه مشغول جمع بندي براي تصميم‌گيري،‌ با توجه به وضع پيش آمده هستند و پس از بررسي به اينجا خواهند آمد. مدتي به تنهائي در كنار ساختمان محل اقامت قدم زدم و فكر كردم. شكست عمليات، با آن همه امكانات و تبليغات كه داشتيم، بسيار تلخ است. دشمن از اين وضع استفاده زيادي خواهد كرد. اگر بتوانيم جبران كنيم، خوب است ولي روحيه‌ها پائين آمده و روحيه دشمن بالا رفته است.
دكتر هادي و دكتر روحاني آمدند. از مديريت عمليات انتقاد داشتند. معمولا در شرايط شكست، درد دل‌ها اوج مي‌گيرد. آمار مجروحان را دادند: حدود سه چهار هزار نفر؛ قاعدتا يك پنجم اين تعداد هم شهيد داريم. خبر دادند كه امروز دشمن در منطقه، در سطح وسيعي بمب شيميايي به كار برده است. (موشك ضد هوايي) هاك هم كه تازه عملياتي شده بود، با ضربه خوردن از كار افتاده و دفاع درستي ندارند.
آقاي مهدي‌نژاد آمد. گفت آمريكايي‌ها اطلاع داده‌اند طرحي جديد براي مساله گروگانها تهيه كرده‌اند. مشورت كرديم. به نظر مي‌رسد به اين بهانه مي‌خواهند رشته مذاكرات قطع نشود. گفتيم بگويد طرح جديدي نياز نيست و همان قرار سابق عمل شود.
عصر فرماندهان سپاه آمدند. از عدم موفقيت عمليات ناراحت بودند. برنامه جديد را گفتند. به جاي يك حمله بزرگ، سه حمله كوچكتر پيشنهاد نمودند. در ستاد بحث و تصويب شد. آقاي (غلامعلي) رشيد (معاون عمليات سپاه) مخالف بود. قرار شد تا فردا شب، زمان‌بندي شده بگويند. ارتشي‌ها به غرب و سپاهي‌ها به جنوب رفتند. ما هم هواپيما خواستيم كه از تهران آمد. ساعت ده شب به طرف تهران پرواز كرديم. ساعت دوازده شب به خانه رسيدم.

شنبه 6 دي 1365

تلفني با آقاي رئيس جمهور صحبت كردم. نگران نتايج حمله بودند. قرار شد جلسه‌اي داشته باشيم كه برنامه آينده را توضيح بدهم. به سرهنگ ترابي گفتم از اقامتگاه تحقيق كنند كه دفترچه رمز من كه همراهم نيست كجا مانده است و اگر پيدا نشد به قرارگاه بگويد تا رمزها را عوض كنند.
گزارش‌هاي خبري ديروز را آوردند خواندم. عراقي‌ها شكست تهاجم ما را جشن گرفته‌اند و آمار و ارقام مبالغه‌آميزي منتشر مي‌كنند. احتياج به سر و صداي تبليغي دارند ولي چون ما از اول عمليات را محدود و انهدامي معرفي كرده‌ايم در سطح جهان تبليغاتشان نگرفته است.
آقاي احمد سالك براي آمادگي من جهت سخنراني امشب، تلفني گزارش كنفرانس معارضان عراقي را داد. احمد آقا آمد. گزارش عمليات و برنامه آينده را براي امام توضيح گرفت و جريان بازداشت سيد هادي (هاشمي) را توضيح داد.
عصر هم به استراحت و مطالعه گزارش‌ها گذشت. شب در جلسه كنفرانس همياري ملت عراق در هتل استقلال شركت كردم. مديران كنفرانس از نتايج كار و كيفيت برگزاري راضي بودند. سرودي توسط اسراي عراقي اجرا شد كه حضار گريه كردند. گزارش كميسيون‌ها هم قرائت شد. قطعنامه كنفرانس توسط آقاي (محمدصادق) تسخيري در 17 بند خوانده شد و آقاي سالك صحبت كوتاهي داشت. من سخنراني مفصلي ايراد كردم. به خانه برگشتم.
بعد از نيمه شب اعظم و عماد (همسر و فرزند محسن هاشمي) از كانادا آمدند. به دنبال مطرح شدن حضور محسن در كانادا، در مطبوعات غربي و علني شدن آدرس و محل تصميم او، ديگر ماندن آنها در كانادا مشكل است و خطر دارد. محسن هم بعد از يك ماه ديگر خواهد آمد. عماد را باحال و شيرين يافتم.

يكشنبه 7 دي 1365

در گزارش‌ها، تبليغات عراق بر اساس شكست عمليات سرنوشت ساز ما، خيلي زياد است. قبل از شروع جلسه در مورد جنگ توضيح كوتاهي، براي نماينده‌ها دادم. در مجلس سرخوردگي شديدي در ارتباط با عمليات بروز كرده و قابل توجيه نيست كه براي آنها صحبت كنم. من هم در فشار شديد روحي قرار مي‌گيرم.
نخست وزير بودجه سال 66 را تقديم مجلس كرد و نطقي ايراد نمود. ظهر آقاي محمد حسن اختري سفيرمان در دمشق، همراه فرمانده سپاه در لبنان آمدند. گزارش آثار ميانجي گري ايران در نزاع امل و فلسطيني‌ها را دادند و خواستند كه كار ميانجي گري ادامه يابد. طرحي براي برخورد با نيروهاي اسرائيلي مستقر در لبنان ارائه دادند. عصر را با مطالعه گزارش‌ها و انجام كارهاي عقب مانده چند روز مسافرت گذراندم.
اول شب آقاي احمد جنتي رئيس سازمان تبليغات اسلامي آمد. از كندي پرداخت بودجه طرح تبليغات در كردستان گفت. شب با سران قوا مهمان آيت الله موسوي اردبيلي بوديم. در جلسه امروز آقاي نخست وزير از شيطنت روزنامه كيهان در برخورد با مسائل و در برخورد با بودجه تقديمي دولت به مجلس گفت و قرار شد براي اصلاح متصديان كيهان اقدامي شود؛ معمولا در شرايط نامناسب ضربه مي‌زند.
گزارش سفر به قم و عمليات كربلاي چهار را به جلسه دادم و برنامه عمليات آينده را گفتم. روح اميد گذشته به خاطر عدم توفيق اخير، ضعيف‌تر شده است. دير وقت به منزل رسيدم. سرماخوردگي شديدي عارض شده كه با مسكن، امكان تلاش و كار به دست مي آورم.

دوشنبه 8 دي 1365

تلفني با محسن صحبت كردم. هنوز نگران آثار اخبار كذب حاشيه ماجراي مك فارلين است و بنا دارد به ايران بيايد. به مجلس آمدم. به آرقاي جلال ساداتيان مسئول دفترم گفتم كه مقدمات سفر به جبهه را فراهم كند. گزارش هاي عقب مانده را خواندم دكتر روحاني آمد و قرار شد فردا همراه من به جبهه بيايد. فرمانده سپاه براي تقويت اعزام نيرو و استمداد كرد. آقاي رفيق دوست اطلاع داد كه هشت موشك اسكاد - بي از كره شمالي رسيده است؛ موفقيت است.
عصر آقاي شريف الدين پيرزاده دبير كل سازمان كنفرانس اسلامي آمد و تاكيد بر شركت‌ ما در اجلاس كويت در سطح بالا داشت. قبلا وزير خارجه اطلاع داده بود كه موافق رفتن رئيس جمهور به كويت نيستم و تلاش مي‌كنيم كه محل اجلاسيه را به خاطر طرفداري كويت از عراق، عوض كنيم. تا ساعت دو شب در دفترم كار كردم. پاسداران به خاطر شهادت برادر يكي از پاسدارانم در جبهه، دير آمدند.
آقاي كنگر لو آمد و گفت: منوچهر قرباني فر از آمريكا، تلفني از قول جرج بوش معاون رئيس جمهور آمريكا خواسته است تلاش كنيم يك نفر از گروگان‌ها در لبنان در كريسمس آزاد شود و گفته اگر نشود، خصومت شديد خواهد شد. گفتم بگويد به قرار گذشته عمل كنند تا شاعت كنيم و بيش از اين حرف نزد.
فرماندهان نيروي زميني ارتش آمدند و گفتند عراق به نقطه عملياتي شان پي برده و نگران بودند. براي راهكار مذاكره كرديم.

سيه شنبه 9 دي 1365

از منزل به قصد رفتن به جبهه، خداحافظي كردم. ياسر هم بنا بود بيايد. اما وقتي فهميد كار من در قرارگاه‌ها است و به جلو نمي‌روم. نيامد. براي اعلان حضور در تهران در جلسه علني مجلس تا هنگام نطق‌هاي قبل از دستور و قرائت تذاكرات ماندم. قرار بود ساعن نه صبح حركت كنيم. به خاطر رفتن برق، ماشين‌ها نتوانستند بنزين بگيرند و تا ساعت يازده معطل شديم. در اين فاصله در دفترم كار كردم.
نمايندگان باختران آمدند و از شايعه تهديد بمباران شيمايي امروز باختران نگران بودند. آقاي رفيق دوست آمد. گزارش كيفيت انفجار انبار مواد منفجره در پادگان شهيد بهشتي را داد و دستور گرفتن ارز براي خريدهاي نظامي از بانك مركزي گرفت.
ساعت يازده همراه دكتر روحاني و سرهنگ ترابي و محافظان، با چند اتومبيل به طرف خوزستان حركت كرديم. بيرون تهران، لباس نظامي پوشيدم. ناهار را به طور ناشناس در قهوه خانه‌اي بين قم و اراك خورديم. يك جا همه بنزين زديم و چاي خورديم و ساعت شش و نيم شب وارد خرم اباد شديم. در مهمانسراي نيروي زميني مستقر شديم. من را نشناختند.
خيلي زود شام خورديم. بنا نبود من شناخته شوم. گفته شده بود فرمانده نيروي زمين مي‌آيد. نمي‌دانم مسئول مهمانسرا كه با مهمانان ناشناخته، همراه با محافظان مسلح زياد مواجه مي‌شد، چه فكري داشته است؟ تلفني رسيدنمان را به تهران اطلاع داديم. برق قطع شد و اخبار تلويزيوني نيمه كار ماند. ما هم رفتيم خوابيديم.

چهارشنبه 10 دي 1365

اذان صبح بيدار شديم. بعد از نماز به سوي خوزستان حركت كرديم. صبحانه را در قهوه خانه‌اي از توابع لرستان، بعد از گذشت از كوه‌هاي بلند، در كنار رودخانه‌اي عظيم خورديم سر شير و تخم مرغ.
به سوي اهواز رانديم. در حومه اهواز، گروه پيشرو كه براي آماده كردن اقامتگاه به محل گرفته رفته بودند؛ با بي سيم اطلاع دادند كمي در راه توقف كنيم. در كنار جاده توقف كرديم و كاهو خورديم هوا هم سرد بود. تعجب داشت كه هواي خوزستان اين قدر سرد باشد.
يك ساعت بعد از ظهر وارد گلف شديم؛ ناهار و نماز و استراحت و سپس حركت به سوي قرار گاه خاتم در جاده اهواز - خرمشهر ساعت چهار و نيم بعد از ظهر رسيديم. همان جا كه در عمليات خبير مستقر بوديم.
آقاي شمخاني اطلاعات لازم را در خصوص نتايج عمليات شكست خورده كربلاي چهار داد. خيلي بدتر از آنچه تا به حال گفته بودند: نزديك 1000 شهيد و 39000 مفقود الاثر داشتيم كه اكثر آنها را بايد شهيد حساب كرد و حدود 11 هزا مجروح كه حدود نصف آنها، سرپايي معالجه شده يا مي‌شوند.
بعد از نماز مغرب، فرماندهان لشكر‌ها و قرار گاه آمدند. گزارش‌ها كامل تر داده شد و برنامه دو عمليات در دست تهي، داده شد كه هيچ كدام آماده كامل و بي اشكال نيست.
صحبت كوتاهي كردم، با مضمون اينكه در اين شرايط كه اين همه نيرو، امكانات و حمايت مردم را داريم، اگر حمله نكنيم معلوم نيست در آينده بتوانيم عمليات موفق داشته باشيم و ضرر سياسي زياد است. روحيه همه همه براي عمليات آماده، است. قرار شد بحث‌ را به فردا موكول كنيم.
ساعت دوازده جلسه ختم شد. فرمانده لشكر عاشورا، شهادت مهدي شريفيان همشيره زاد و مجروح شدن عباس - همشيرزاده ديگرم - را تاييد كرد. گفتند گلف امن تر است، به اهواز برگشتيم. ساعت يك شب خوابيدم.

پنجشنبه 11 دي 1365

اذان صبح بيدار شديم. بعد از نماز، خاطرات را نوشتم. آقايان سنجقي و دكتر روحاني درباره عمليات نظراتي ابراز كردند. با فرماندهان لشكر‌ها و قرار گاه‌هاي سپاه از ساعت هشت و نيم تا دوازده و نيم جلسه داشتيم. عده‌اي از آنها عملكرد خودشان در عمليات گذشته و ماموريتشان را در عمليات گذشته و ماموريتشان را در عمليات آينده و نظرشان را درباره آن گفتند.
بعد از نماز و ناهار و استراحت از ساعت دو و نيم بعد از ظهر تا مغرب، جلسه به همين وضع ادامه يافت و شب از ساعت هفت و جلسه را ادامه داديم. از نظرات فرماندهان درباره عمليات مورد نظر به جايي نرسيديم و سرانجام با اتكاء به اظهارات آنها و به ناچار، خودم تصميم گرفتم و دستور انجام عمليات را دادم و براي دو عمليات بزرگ زمان تعيين كردم.
با اينكه قبلا حرف داشتند، پس از صدور حكم، معمولا از برخورد قاطع و بريده شدن قضيه خوشحال شدند. اگر به نظر خودشان واگذار شده بود، امكان تصميم گيري‌ نبود.
سپس مسئولان مهندسي جنگ آمدند. نياز شديد به كمپرسي دارند. قرار شد روي آن تاكيد كنيم.
براي رفتن به تهران مشورت كرديم. بالاخره قرار با اتومبيل برگرديم. به تهران اطلاع داديم كه من براي نماز جمعه به تهران نمي‌رسم. آقاي خامنه‌اي، آقاي موسوي اردبيلي را براي نماز جمعه از قم برگرداندند.

جمعه 12 دي 1365

بعد از نماز صبح، دو پيام جداگانه براي فرماندهان واحدها و رزمندگان به عنوان نماينده امام و شوراي عالي دفاع و فرمانده جنگ نوشتم و ضمن تشريح اهميت مسئوليت‌شان، خواستار مقاومت بيشتر در لحظات پاتك‌ها شدم.
آقاي رضايي و شمخاني آمدند. نتايج جلسه ديشب خودشان با فرماندهان واحدها را كه پس از دستور قاطع من تشكيل داده بودند، گفتند كه واحدها به مسئوليت‌هاي مشخص، براي شروع عمليات در تاريخ تعيين شده، به دنبال اجراي ماموريت رفته‌اند.
سرهنگ جمالي جانشين فرماندهي نيروي زميني آمد و تغيير زماني در عمليات آنها هم ابلاغ شد.
فرمانده حفاظت سپاه آمد و درباره كار خودش مشورت كرد.
آماده حركت به سوي تهران شديم. قرار شد تا اصفهان با ماشين و از آنجا به هواپيما به تهران برويم، ولي در راه تصميم گرفتيم، يكسره با ماشين به تهران بيائيم. ناهار را در كافه رستوران سراب جهانگير خورديم. شام را در ماشين، نان و پنير و پسته خورديم. ساعت 10 و نيم صبح از اهواز حركت كرديم و يكسره رانديم و جز براي نماز و ناهار توقف نداشتيم. ساعت دوازه و شب به خانه رسيديم.
عفت براي شركت در مراسم شهادت مهدي شريفيان همشيره زاده‌ام به رفسنجان رفته بود بچه‌ها خواب بودند. من هم خوابيدم.

شنبه 13 دي 1365

عفت از رفسنجان تلفن كرد. گفت هنوز معلوم نيست جنازه شهيد مهدي شريفيان - همشيره زاده‌ام به نوق رسيده باشد. منتظر رسيدن خبر بودند كه به نوق بروند. با آقاي خامنه‌اي صحبت كردم و نتايج سفر را گفتم. احمد آقا آمد. نتيجه‌ سفرم را به ايشان گفتم كه خدمت امام بگويند. اظهار نظر كرد كه بهتر است آقاي سيد هادي هاشمي آزاد شود. من هم موافقم. خبر دادند كه سيد مهدي هاشمي بعضي از اعترافات خود را پس گرفته است.
بيشتر وقت را به انجام كارهاي عقب مانده چند سفر و قرائت گزارش اختصاص دادم. نامه‌اي به همشيره طيبه در تسليت شهادت فرزندش مهدي در كربلا چهار نوشتم.
عصر آقاي (عبدالمجيد) معادي خواه براي كارهاي بنياد تاريخ آمد؛ ترمينال كامپيوتري گرفته و خرج ماهانه دارد. اول شب آقاي محمدي عراقي آمد. گزارش از وضع واحدها در جنوب داد و پيشنهادهايي داشت. در مورد جنگ رقم مفقودان كربلايي چهار را تا امروز در حدود دو هزار نفر گفت. قبلا بيشتر گفته شده، مثل اينكه كم كم پيدا مي‌شوند. معمولا بعد از عمليات چنين است.
با آقايان فيروزآبادي، رياضي، رفيق دوست، دكتر روحاني و سنجقي درباره نيازهاي جنگ مذاكره كردم. در گزارش هاي امروز، خبر مهمي نداشتيم. عراق هم بعد از عمليات كربلاي چهار از شرارتش كاسته است؛ روشن نيست چرا؟

يكشنبه 14 دي 1365

مهدي بعد از دو سه هفته، امروز به مدرسه رفت. ساعت هفت و نيم به مجلس رسيدم. قبل از دستور، رحلت آقاي (آيت الله حاج شيخ عبد الرحمان) حيدري امام جمعه ايلام (و نماينده مجلس خبرگان) را تسليت گفتم. تذاكرات نمايندگان را كه تبريك را كه تبريك و تسليت شهداي كربلاي چهار بود، نخواندم. چون نشان كثرت شهدا است و مطابق آئين نامه، اجباري به خواندن نيست.
قانون محاسبات در دستور بود. به خاطر اهميت ماده 30 كه مربوط به ذي حساب تا آخر در جلسه ماندم و تعديل شد. ظهر آقاي حميزاده آمد. از تربيت بدني و سازمان محيط زيست گله داشت. عصر آقاي امر اللهي آمد. از ندادن بودجه به انرژي اتمي گله داشت. (جليل) بشارتي مسئول پيگيري نخست وزيري آمد. درباره خسارات سيل و كمك‌هاي مردمي و برنامه امداد و باز سازي توضيح داد. مدعي است خسارات از دوازده ميليارد تومان مي‌گذرد.
شب سران قوا مهمان من در جلسه بودند. شرح طرح عمليات آينده و كربلاي چهار را دادم. در اين جلسه اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامي تصويب شد. درباره مسائل مختلف بحث كرديم. احمد آقا و من به آقاي موسوي اردبيلي در مورد اشتباه بودن بازداشت شهردار خوب اصفهان گفتيم. بعد از جلسه با احمد آقا درباره سيد هادي هاشمي صحبت كرديم. نظر هر دوي ما اين است كه بهتر است ايشان آزاد شود.
شب در مجلس ماندم كارهاي عقب مانده را انجام دادم. عفت هنوز در رفسنجان است. تلفني با اخوي محمد، درباره نامه مسعود (همشيره زاده) كه از آلمان نوشته است، صحبت كرديم.
آمد. اهميت بيمارستان سينا را گفت و خواستار تحويل آمد. اهميت بيمارستان سينا را گفت و خواستار تحويل ساختمان وزارت آموزش و پرورش بود. اين ساختمان از طرف شوراي انقلاب به بيمارستان سينا واگذار شده است. دكتر محمد زاده و دكتر لاله از اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي آمدند. دخترم فاطي شاگرد آنها است و برايشان وقت گرفته است. از مشكلات برنامه ريزي و نفوذ غير انقلابي‌ها گفتند.
آقاي بهرامي از دادگاه لاهه آمد. نگران پرونده‌هاي تابعيت مضاعف است. از كم كاري دفتر و آقاي افتخار جهرمي شاكي بود و از آينده دادگاه نگران است.
آقاي رياضي آمد. گزارش خريدهاي نظامي را داد. آقاي تركان آمد. از پروژه‌ نو سازي و توليد وسائل دفاع شيميايي و پيشرفت كار ساخت موشك و مهمات گزارش داد. براي گرفتن ارز و ريال بيشتر استمداد كرد. آقاي رفيق دوست براي دريافت پول بيشتر براي جنگ آمد.
اخوي محمد رئيس سازمان صدا و سيما آمد و ارز جنگ، براي بازسازي ابزار آسيب ديده امكانات راديو، تلويزيون در جنگ سهميه‌اي خواست. آقاي غلام عباس زائري براي مساله ارز مسافرت نمايندگان آمد. آقاي صفائي آمد و وضع باختران را گفت.
عصر آقاي ري شهري آمد. گفت نامه‌اي به امام نوشته و پيشنهاد كرده سيد هادي هاشمي داماد آيت الله منتظري به يكي از شهرهاي دور تبعيد شود و تحت نظر باشد. نظر من اين است كه ماموريت به يكي از كشورهاي خارجي- مثلا از طرف وزارت ارشاد داده شود.
شب به خانه رفتم. كاظم-همشيره‌زاده و حسين آقا مرعشي [برادر همسرم] براي كارهاي ديگران مراجعه نمودند.

سه‌شنبه 16دي 1365/ 5

چمدانم را براي سفر همراهم به مجلس آوردم. قبل از دستور در جلسه علني، سخنان كوتاهي به مناسبت ميلاد حضرت زينب و روز پرستار ايراد كردم. جمع زيادي از نمايندگان، شهادت مهدي همشيره زاده‌ام را تسليت و تبريك گفته بودند. تا تنفس در جلسه ماندم. [منوچهر] نيكروز [نماينده كليميان] آمد. موضوع پرونده‌اش را گفت ترسيده است.
آقاي روحاني براي تعيين نحوه سفر به دفتر آمد. براي مراعات امنيت ناچار شديم به فردا صبح موكول كنيم. سلماني براي اصلاح آمد. اخوي محمد، تلفني براي ترتيب مصاحبه مستقيم با راديو آمريكا در هفته آينده اجازه گرفت.
آقاي جليل سيدزاده آمد. گزارش وضع باختران را پس از بمباران و شايعه بمباران شيميايي داد كه منجر به خلوت شدن شهر شده است و براي امكانات بيشتر استمداد كرد.
عصر آقايان [محمد] عبائي و هاتفي آمدند و گفتند كار [تدوين و آماده سازي مجموعه] كليد قرآن با سه گروه شروع شده و براي طلاب اعزامي به جبهه كمك خواستند. شب به خانه رفتم. عفت هم از رفسنجان رسيده بود. توضيحاتي درباره مراسم تشييع جنازه شهدا و از جمله دو نفر از شهداي بهرمان نوق داد كه مهدي همشيره‌زاده يكي از آنهاس؛ با شكوه برگزار شده است.
آقاي رضايي تلفني اجازه خواست كه حمله يك روز تأخير بيفتد. موافقت كردم. نخست وزير تلفني بيدارم كرد و گفت دكتر [حسن] فيروزآبادي، كار فوري دارد. سپس خودش تماس گرفت و گفت لازم است امشب من را ببيند. ساعت دوازده شب با جمعي از دكترهاي سپاه آمدند. گفتند از جبهه خواسته‌اند كه دكترها را فورا ببريم و نگران كشف شدن عمليات با اعزام دكترها بودند. قرار شد دوازده ساعت قبل از ساعت حمله حركت كنند.

چهارشنبه 17 دي 1365

بعد از نماز صبح براي رفتن به جنوب براي عمليات به فرودگاه رفتم. چون فضاي خوزستان امن نيست، به شيراز رفتيم. از شيراز ساعت نه صبح با اتومبيل از طريق بهبهان به سوي اهواز حركت كرديم. در ارتفاعات برف مي‌باريد. جاده بد نبود؛ بخشي كوهستاني و بخشي دشت. حدود 500 كيلومتر راه داشتيم كه ساعت هشت شب رسيديم. خسته شدم.
بعد از نماز و شام به قرارگاه خاتم الانبياء رفتيم. تا ساعت چهار بامداد، فرماندهان سپاه جمع شدند. درباره عمليات و زمان آن بحث شد. بعضي‌ها با زمان مقرر به خاطر اشكال مهتاب موافق نبودند و جمعي با تأخير، به خاطر آماده شدن نيروها و امكانات در پاي كار و احتمال قوي كشف شدن عمليات در صورت تأخير و برگشتن نيروها كه مدت تعهدشان تمام شده مخالف بودند: آقايان محسن رضايي و علي شمخاني موافق و آقايان غلامعلي رشيد و رحيم صفوي مخالف.
سرانجام قرار شد من و اقاي رضايي تصميم بگيريم. ما دو نفر به اضافه دكتر روحاني باتوجه به اظهارات به مشورت پرداختيم و عمل كردن در وقت مقرر را ترجيح داديم و به قرارگاه چهار اعلان كرديم و قرار شد عمليات آغاز شود مگر اينكه فرمانده سپاه تشخيص بدهد كه مشكل عمده‌اي دارند.
ترديدها بسيار رنج دهنده است. براي اولين بار در تاريخ جنگ،‌قبل از عمليات دچار چنين حالي شده‌ام. شايد به خاطر وضعي كه در عمليات كربلاي چهار پيش آمد و چشممان ترسيد و به خاطر مسئوليت مستقيمي كه دارم و همين وضع درباره فرماندهان ديگر هم صادق است.

پنجشنبه 18 دي 1365

بعد از نماز همراه دكتر روحاني و سرهنگ ترابي به اهواز آمدم؛ چون محافظان معتقد بودند قرارگاه در روز امنيت ندارد قرار شد روزها در قرارگاه نباشيم و شبها باشيم. به دفترم گفتم كه خبري در اخبار ظهر پخش كنند كه غيبت ما را از تهران توجيه نمايد. ولي بالاخره گويا خواسته‌اند خبري در مورد ملاقات با امام باشد. امام موافقت نكرده‌اند كه خبر ملاقات بدون واقعيت پخش شود.
دكتر روحاني و سرهنگ ترابي براي سركشي به مراكز دريايي و پدافند و قرارگاه ابوالفضل رفتند. ما هم در محل گلف مانديم. آقاي رئيس جمهور وضع را سؤال كردند. بعد از شام دسته جمعي دعاي توسل خوانديم و براي پيروزي رزمندگان دعا كرديم.
قرار است عمليات ساعت دو بامداد شروع شود. خوابيدم و به آقاي سنجقي گفتم هرگونه تحولي را به من اطلاع دهد و تلفني با قرارگاه در تماس باشد. ساعت دو و ربع بامداد اطلاع دادند كه عمليات ساعت يك شروع شد و در اغلب محورها موفق شده‌اند تا خط دشمن را در شملچه بشكنند. عمليات كربلاي 5 با رمز «يا زهرا» آغاز شد.

ادامه دارد

ويژه نامه " شب هاي قدر كربلاي 5 " در خبرگزاري فارس(34)-1

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها