0

نماز در اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389  11:24 AM

ياران سحر

در اردوگاه 18 به دليل فشارهاي بيش از حد عليه بعثي‌ها شورش كرديم. وقتي كه با شكنجه و آزار راه به جايي نبردند، ما را كه چهارصد نفر بوديم، به اردوگاه 16 تكريت تبعيد كردند. من بر اثر شكنجه‌ها مريض شده بودم. آن‌جا ضربه‌هاي كابل مرا از پا انداخت و بيماري‌ام شدت گرفت. ديگر توان بلند شدن نداشتم. بچه‌ها مرا به داخل آسايشگاه بردند. بيش از سيصد نفر آن‌جا بودند كه ما چهارصد نفر هم به آن‌ها اضافه شديم. جايي براي خوابيدن نبود. در اين فكر بودم كه چه‌طور مي‌شود خوابيد؛ از شدت خستگي خوابم برد.
سحرگاه ناخودآگاه از خواب بيدار شدم. صداي زمزمه‌اي كه به ناله شبيه بود، در كنارم به گوش رسيد. به اطرافم نگريستم. ديدم كه حدود يك پنجم بچه‌ها هر كس در جايي مشغول عبادت است. يكي ركوع، يكي سجده و يكي قنوت گرفته و اشك مي‌ريخت.
از دوستي كه در كنارم مشغول ذكر بود، پرسيدم: « اين بچه‌ها از كي عبادت مي‌كنند»؟ او گفت: « از سر شب چون جايي براي خوابيدن نيست، آن‌ها كه بيدارند، در هر جاي كمي به مناجات با خدا مي‌پردازند. عراقي‌ها با شكنجه‌هاي پي در پي هنوز نتوانستند ما را از نماز خواندن و گريه در پيشگاه خدا باز دارند. آن‌ها از ما مي‌پرسند، آيا از اين همه نماز خواندن و گريه كردن خسته نمي‌شويد؟ شما فكر مي‌كنيد با اين گريه‌ها مي‌توانيد خود را آزاد كنيد؟ ما به آن‌ها مي‌گوييم: اين گريه‌ها براي آزادي خودمان نيست؛ براي نجات سرزمين پاك عراق از چنگال ظالمين و براي گرفتن حق مظلوم از ظالم است، ما براي تقرب به خدا مي‌گرييم. »
   

راوي:قربان صفرپور

منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان   -  صفحه: 168

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها