0

نماز در اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389  11:14 AM

گشايش هاي نماز

 

دهم شهريور 65 در كربلاي 2 اسيرم كردند. فردايِ عروسي‌ام پا به جبهه گذاشتم و خانواده را به خدا سپردم. پس از دستگيري، ما را به نزديك‌ترين پايگاه هوانيروز در اطراف حاج‌عمران بردند و در آن‌جا درون يك زيرزمين تاريك به مساحت حدود بيست متر زنداني‌مان كردند. فضاي تنگ و تاريك زندان، هوايي سنگين و بويي نامطبوع داشت. در بالاي ديوار زيرزمين پنجره‌اي كوچك تعبيه شده بود و در كنار آن دستگاه تهويه‌اي قرار داشت كه در مدت چهار ماهي كه آن‌جا بوديم، يك بار هم روشن نشد.
تعدادمان بيش از هفتاد نفر بود كه در آن زيرزمين زندگي مي‌كرديم. در ميان ما يك مجاهد عراقي نيز ديده مي‌شد. ما ناچار بوديم كه در گوشه‌اي از همان زندان زيرزميني، تيمم كنيم و نماز بخوانيم. نه آبي در كار بود و نه دستشويي. اما مگر مي‌شد از نماز و ذكر آرام‌بخش خدا غافل شد؟ همگي بچه‌ها در برگزاري نماز و ساير واجبات ديني مصرانه اهتمام مي‌ورزيدند؛ چرا كه ما آرامش خاطر و صفاي باطن خود را از بركت نماز جماعت به دست مي‌آورديم.
از آن‌جا ما را به زندان وزارت دفاع، سپس به دژبان مركزي انتقال دادند. پس از ده روز به اردوگاه شماره‌ي 9 داخل شديم. آن‌جا همه‌ي لباس‌هايمان را از ما گرفتند؛ تنها با يك شورت بر روي زمين داغ نشستيم. وقتي افسر بعثي آمد، به سربازانش دستور داد كه همه‌ي ما را مورد هجوم خود قرار دهد. آن‌جا قيامتي برپا شد. در ميان گرد و غبار، فرياد شيون و صداي ضربه‌هاي كابل بلند بود. بدن‌ها با خون و خاك آغشته شده بود. وقتي كه خسته شدند، ما را داخل آسايشگاه‌ها كردند. آن‌جا ما خواندن نماز را به صورت انفرادي شروع كرديم. در يك زمان تنها يك نفر مي‌توانست پشت درِ ورودي اتاق كه قفل بود، دور از چشم عراقي‌ها نماز بخواند. عده‌اي كه نوبتشان نمي‌شد، با تيمم به صورت درازكش و به پهلو نماز مي‌خواندند.
اين محدوديت‌هاي سخت تا يك ماه و نيم ادامه داشت. پس از آن اجازه دادند كه هم‌زمان دو يا سه نفر نماز بخوانند. براي اين كه آن دشمنان بعثي بهانه‌گيري نكنند، گاهي با يك استكان آب سر جايمان و روي حوله‌اي كه پهن مي‌كرديم، وضو مي‌گرفتيم و چه‌قدر اين نمازها مي‌چسبيد! در همين وضعيت برخي از دوستان، شب‌ها درازكش و به پهلو نماز شب مي‌خواندند. ما اين‌گونه پيش رفتيم تا اين‌كه توانستيم آزادي بيشتري براي خواندن نماز به دست آوريم.
   

راوي:سيدابراهيم باقري

منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان   -  صفحه: 40 

   

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها