پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389 11:08 AM
شهداي نماز
روز عيد فطر سال 61، اسراي عمليات رمضان را به اردوگاه بزرگ موصل وارد كردند. عراقيها تلاش ميكردند تا با مقررات دست و پاگير و بهانههاي مختلف، بچهها را در فشار قرار دهند. اذيت و آزارها هر روز بيشتر ميشد. بعضي از سربازان كينهتوز، مانند "جمعه" طوري سيلي ميزدند كه گوشها كر شود؛ ولي بچهها مقاومت ميكردند.
اسراي مظلوم براي در هم شكستن شرايط سخت اردوگاه، تصميم به اعتصاب گرفتند و اينگونه به عراقيها اعتراض كردند. عراقيها هم در مقابل آب و جيرهي غذايي را قطع كردند و درها را بستند. بچهها يك هفته در محاصرهي اقتصادي بودند كه حتي از نوشيدن آب هم منع شدند. آب ذخيره در آسايشگاهها كه با قاشق بين بچهها تقسيم ميشد، تمام گرديد.
آنها پس از يك هفته در و پنجرهها را شكستند و به داخل حياط ريختند. آن روز هشتم آذر بود. روزي كه عراقيها آن را " يوم الشهيد " ميگفتند. روزهاي قبل باران باريده بود و آب بر روي زمين گلآلود جمع شده بود. بچهها از آن آبها نوشيدند. عدهاي هم از گرسنگي علفهاي داخل حياط را خوردند. بعد همه از آن آب وضو گرفتند و هنگام ظهر به نماز ايستادند. نماز جماعت باشكوهي با حضور همهي اسرا در آن حياط بزرگ اردوگاه قلعهمانند، برپا شد.
هنوز نماز به پايان نرسيده بود كه يك ژنرال عراقي همراه چند افسر و درجهدار داخل اردوگاه شدند و جلوي صف نماز به بچهها تذكر دادند كه همگي داخل آسايشگاه بروند؛ ولي كسي به حرف او اعتنايي نكرد. ناگهان با اشارهي آن افسر بعثي، درِ بزرگ اردوگاه باز شد و بيش از سيصد سرباز كينهاي با كابل و چوب و نبشي، هلهلهكنان به اسراي مظلوم و نحيف حمله كردند. دژخيمان ابتدا مكبر را كه پسري دوازده ساله به نام عليرضا بود، بلند كرده به وسط صف نمازگزاران پرتاب كردند. آن روز خونهاي اسراي مظلوم بر زمين اردوگاه ريخته و دست و پاي بسياري از بچهها شكسته شد و فرياد " يا مهدي " و " يا زهرا " و " يا حسين " از حصار تنگ اسارت به هوا خاست.
سربازان عراقي ناجوانمردانه با بلوك سيماني بر سر اسيران ايراني ميزدند كه چهار اسير مظلوم در همانجا به شهادت رسيدند و بيش از سيصد نفر زخمي شدند. حال بسياري از زخميها وخيم بود.
راوي:محمدحسين رافعي
منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان - صفحه: 66