پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389 11:08 AM
شكوه آخرين نماز
روز آخر اسارتمان بود. هيأت صليب سرخ آمده بود تا به ما كارت آزادي بدهد. فرصت خوبي بود. عراقيها تا آن روز هميشه در كمين بودند و ما را سر نماز به دام ميانداختند. بعد هم شكنجه بود و محدوديت.
آن روز تصميم گرفتيم در حضور صليبيها و عراقيهايي كه تعدادشان هم زياد بود، نماز جماعت باشكوهي در حياط برگزار كنيم. بايد ثابت ميكرديم كه ما پيروان امام حسينيم. همين كه وقت نماز شد، يك نفر اذان گفت و بيش از هزار آزاده در محوطهي اردوگاه تكريت به نماز ايستادند.
صفهاي طولاني نماز و شكوه جمعيت آرامشي كه بر نمازگزاران حاكم بود و افسران بعثي را به وحشت انداخت. اين آخرين پردهي نمايش اسارت ما بود. ما با آرامش آنجا را ترك كرديم؛ در حالي كه عراقيها همچنان ناآرام ماندند.
راوي:محسن مهدوي
منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان - صفحه: 52