پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389 10:58 AM
تشنه نماز
قطعنامهي 598 پذيرفته شده بود؛ اما عراقيها ميخواستند بر تعداد اسيرانشان بيفزايند. آنها ما را غافلگيرانه در اول مرداد 67 اسير كردند. خيلي از بچهها زخمي شدند و مداوايي در كار نبود؛ حتي پارچهاي كه روز زخمها بسته شود.
من جواني را ديدم كه تركش يا تير خورده بود و از دهان و گردنش خون ميريخت. در همان چند ساعت اول خيلي ضعيف شده بود. در كنارش بودم ولي نميتوانستم كاري انجام دهم. چشمم كه در چشمش افتاد، فهميدم كه كاري دارد. با اشاره به من گفت: « كمي خاك بياور تا تيمم كنم ميخواهم نماز بخوانم. » به او گفتم: « شما الآن نميتواني با اين بدن خونآلود و صورتي كه از آن خون ميريزد، نماز بخواني. »
او پافشاري ميكرد كه من خواستهاش را انجام دهم. همان دوروبر، جز يك آجر چيزي پيدا نكردم. او آجر را به سختي خرد كرد و دستهايش را بر آن زد. پس از تيمم غرق در نماز شد. نمازش استثنايي و تماشايي بود.
وقتي نماز ميخواند، پيش خود ميگفتم: « همه تشنهي آبند و او تشنهي نماز! چه روحيهاي! »
راوي:غلام علي حقدادي
منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان - صفحه: 14