پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389 10:56 AM
پيروان آل ابي سفيان
سال 59 در اردوگاه رمادي، در اتاق شمارهي 2 عدهاي از بچه ها مشغول برگزاري نماز جماعت مغرب بودند؛ ناگهان يك افسر بعثي همراه تعدادي سرباز سرزده داخل اتاق شدند و از بچهها خواستند تا نمازشان را قطع كنند. نمازگزاران بياعتنا به خواستهي افسر بعثي همچنان به نمازشان ادامه دادند. هنگام ركوع ناگهان حملهي وحشيانهي پيروان آل ابيسفيان به شيعيان امام علي عليهالسلام شروع شد. آنها بيرحمانه ضربههاي كابل را بر بدن نحيف اسيران دربند ميزدند. در اين ميان عدهاي به دليل ضعف و ناتواني، نمازشان شكسته شد و ديگران همچنان در حال نماز بودند.
وقتي كه نماز تمام شد، هر كس سر جايش نشست. افسر بعثي گفت: « چرا وقتي كه من وارد اتاق شدم، نمازتان را قطع نكرديد؟ اصلاً چرا نماز جماعت ميخوانيد؟ مگر نميدانيد كه نماز جماعت ممنوع است»؟ دوباره دستور داد تا نمازگزاران را كتك بزنند. آنها هم تا پاي جان ايستادند و آنقدر زدند كه خسته و بيحال شدند. وقتي از اتاق بيرون ميرفتند، افسر بعثي گفت: « اگر يك بار ديگر شما را در حال نماز جماعت ببينم، قتل عامتان ميكنيم و از صليب سرخ هم نميترسيم. »
وقت نماز بعدي كه فرا رسيد، دوباره بچهها جماعت را برگزار كردند. يك روز ديگر همان افسر بعثي با سربازانش به اتاق 12 وارد شد. همه مشغول نماز بودند؛ او صبر كرد تا نماز به پايان رسد. بعد گفت: « مسئول شما كيست»؟ يكي از بچهها بلند شد و گفت: « من مسئول هستم » فرماندهي عراقي گفت: « مگر به شما نگفته بودم كه نماز جماعت ممنوع است، چرا باز نماز جماعت ميخوانيد»؟ او پاسخ داد: « جناب سرگرد! ما پنجاه نفريم كه در اين اتاق كوچك به سر ميبريم و هر نفر پنجاه تا شصت سانتيمتر را به خود اختصاص داده؛ اگر هر كس بخواهد سر جايش به نماز بايستد، گويا نماز جماعت برگزار شده است. » سرگرد عراقي از اين پاسخ ساكت شد و گفت: « شما چرا در نماز براي رهبرتان دعا ميكنيد و رهبر ما صدام را نفرين ميكنيد»؟
ارشد گفت: « اينطور نيست. » سرگرد بعثي قرآن به دست گرفت و گفت: « به اين قرآن قسم بخور كه اينطور نيست»! دوستمان كه پيشنماز هم بود، گفت: « به اين قرآن سوگند كه ما در حال نماز نه براي امام خميني دعا ميكنيم و نه به رهبر شما نفرين »! او درست ميگفت ما بعد از نماز اين كار را ميكرديم نه در بين نماز.
افسر عراقي ناگهان با شرمندگي گفت: « در اين رابطه من مقصر نيستم و افسر ديگري موارد را گزارش داده و من اشتباه كردم. از اين به بعد نماز جماعت آزاد است. » ديگر ما فضاي بازي به دست آورديم؛ هر چند كه به دراز نكشيد.
راوي:ابوالحسن بريماني
منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان - صفحه: 181