0

نماز در اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389  10:55 AM

براي سلامتي امام

زماني كه عراقي‌ها ما را به پشت جبهه مي‌بردند، با يكي از افراد خودي برخورد كردم. او آقاي آصفي و افسر شهرباني اهواز بود و دست و پايش شكسته بود. در اهواز سكونت داشت؛ ولي مأموريتش در سوسنگرد بود. در اولين سقوط سوسنگرد، او را اسير كرده بودند.
مي‌گفت: « نيروهاي بعثي مرا شناسايي كردند و انداختند زير دست و پا كه من را له بكنند. در همين حال، يك افسر بعثي سر رسيد و به آن‌ها گفت: چه خبر است؟ به او گفتند: اين‌كه اسير كرده‌ايم، يك افسر است. چون او خودش يك افسر بود، برايش سخت بود كه با يك افسر اين‌طور برخورد كند؛ بنابراين مرا بيرون كشيد و به آن‌ها گفت: ما خودمان مي‌دانيم چه كار كنيم. آن افسر مرا پشت خط برد. تا پشت خط رفتم، چشمم به انبوه تانك‌ها و نيروهاي عراقي افتاد؛ اشكم جاري شد و شروع كردم به گريه كردن. افسر بعثي گفت: خجالت بكش! تو مردي. چرا گريه مي‌كني؟ او فكر مي‌كرد من به خاطر اسارت گريه مي‌كنم؛ اما من مي‌ديدم صبح كه از اهواز به سوسنگرد آمدم، در طول اين شصت كيلومتر حدوداً پنج دستگاه تانك بيشتر نداشتيم و حالا كه در پشت خط عراقي‌ها قرار گرفته‌ام، تا چشم كار مي‌كند، نيروهاي اشغالگر بيابان را سياه كرده‌اند و پيش خود گفتم: تا يك ساعت ديگر اهواز سقوط مي‌كند.
من تا نيمه‌ي شب گريه مي‌كردم. نيمه شب، به خاطر خستگي و خونريزي و كوفتگي، از حال رفتم و خوابم برد. در عالم خواب حضرت امام خميني را ديدم كه در آسمان بود و دستش را تكان داد و اشاره به جبهه كرد و فرمود: نگران نباش! اين‌جا گورستان بعثي‌هاي جنايتكار خواهد شد. در همين حال از خواب بيدار شدم. تيمم كردم و دو ركعت نماز براي سلامتي حضرت امام خواندم و ديگر هيچ نگراني نداشتم. »
آقاي آصفي در طول ده سال اسارت، هر شب دو ركعت نماز براي سلامتي امام خميني مي‌خواند و هميشه به اين نماز پاي‌بند بود.
   

راوي:شهيد سيدعلي اكبر ابوترابي

منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان   -  صفحه: 207

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها