عرش را آذین کنند و فرش را جارو زنند
تا که بر بالای شهلای نگار ابرو زنند
حوریان افتاده از تاب و ملائک لب خموش
قطرهای از آبِ کوثر بر سیه گیسو زنند
وه چه چشمانی، چه مژگانی، چه برقِ روشنی
پیش چشمش اختران چون ذرهای سو سو زنند
عرشیان در وقتِ دیدارش همه صف میکشند
عاشقان مدهوش و دم از ذکر الاّ هو زنند
از سماء پل نوری از سیارههای بی شکیب
تا حریم مکّه از شوق و شعف زانو زنند
کعبه دامن را گشوده، دل اسیر و منتظر
تا که هر چه زودتر بلکه صدای او زنند
از زمین و نه فلک آوای احمد میرسد
از همه ارکان هستی یا محمّد میرسد
با وجودش سینهی محزون دلان مسرور شد
حقّ ز یومن خلقتش آخرِ به خود مغرور شد
چون خدا میخواست هر دم صحبتی با او کند
جبرئیل آمد برای وحیِ او مأمور شد
عاقبت شیطان که در چارم فلک ره میگرفت
از حریم آسمان اوّلین هم دور شد
هر چه ظالم بود در اقصی نقاط این زمین
لحظهی میلاد احمد لال گشت و کور شد
طاق کسری بر خودش لرزید از مولود او
هر بتِ بیجان برای سجدهاش مجبور شد
خستگان دیدند از مشرق به مغرب ناگهان
آسمان روشن شد و عالم سراسر نور شد
از زمین و نه فلک آوای احمد میرسد
از همه ارکان هستی یا محمّد میرسد
این پسر محمود و احمد، آخرین پیغمبر است
رحمت للعالمین است و وجودش اطهر است
او بشیر است و نذیر است و بود یاسین و نون
داعی و شمس است و بر هستی بسانِ گوهر است
جملهی پیغمبران از او خبر آوردهاند
او ابوالقاسم محمد، انبیاء را زیور است
هر خطِّ قرآن بود تعریفی از رفتارِ او
او خودش تفسیرِ هر حرفِ کتابِ داور است
در مقام او فقط این جمله را گویند و بس
حق که چون نوری ست، او نورِ خدا را پیکر است
گر چه دین های زیادی پیروانی داشتند
دین او اسلام و از ادیان دیگر سر تر است
از زمین و نه فلک آوای احمد میرسد
از همه ارکان هستی یا محمّد میرسد