پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 9:09 PM
شعبان يخكشي
|
|
ماجراي آيه ي نبأ | صحنه هاي زيبا |
خاطرهاي که از حضرت امام در ذهن دارم به ايام رحلت ايشان مربوط ميشود. زماني که امام کسالت پيدا کرده بودند، همهي اسرا نگران حال ايشان بودند و مراسم دعا و نذر و نياز براي شفاي ايشان برگزار ميکردند. يکي از روحانيوني که آنجا همراه ما بود، آقاي حسن اصغري نژاد بود. ايشان بخاطر شجاعتي که داشت زياد مورد اذيت و آزار عراقيها قرار ميگرفت. شبي که امام فوت کردند، يکي از مامؤران استخباراتي عراق به نام علي، پشت پنجرهي آسايشگاه آمد و خبر رحلت امام را به اين برادر ما داد. البته، آنها قبل از اين هم بارها و بارها به دروغ خبر رحلت امام را به ما داده بودند تا روحيهي ما را تضعيف کنند، ولي ما باور نميکرديم و آنها هم دستشان رو ميشد. به همين دليل، آقاي اصغري نژاد پس از شنيدن اين خبر، آيه شش سوره مبارکهي حجرات را که دربارهي خبر افراد فاسق است، خواند( يا ايها الذين آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين). نگهبان عراقي که منظور ايشان را فهميده بود، بسيار خشمگين و عصباني شد. براي همين فرداي آن روز او را بردند و حسابي شکنجه و کتککاري کردند. البته، بعد ما متوجه شديم که خبر درست بوده و امام واقعاً از دنيا رفتهاند. از اين رو، بچهها خيلي ناراحت شدند، ولي از آن جا که ما اسراي مفقودالاثر بوديم و به مراتب بيش از ديگر اسرا در مضيقه و فشار بوديم، اجازهي عزاداري نداشتيم. عراقيها حتي اجازهي گريه کردن هم به ما نميدادند و اگر کسي را در حال گريه ميديدند با او برخورد ميکردند. بر عکس، از ما ميخواستند شاد باشيم؛ لذا اسراي مظلوم ايراني شبها موقع خواب، آن هم زير پتو و دور از ديد عراقيها، گريه ميکردند و عقدهي دلشان را باز ميکردند. البته ما تا جايي که توانستيم به صورت مخفيانه برنامههايي اجرا کرديم؛ مثل ختم قرآن. از جمله کارهايي که بچهها در اين راستا و به نشانهي عزاداري کردند، پوشيدن لباسهاي سرمهاي رنگ مخصوص زمستان بود که همه را يکدست تيرهپوش کرده بود.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 - صفحه: 150