پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 9:09 PM
سيدمحمود هاشمي
|
|
امداد غيبي |
من بر اثر تركشي كه به كمرم اصابت كرده بود، درد زيادي داشتم؛ به حدي كه با دهان باز روي زمين افتادم و كلوخي كه روي زمين بود، داخل دهانم رفت. شدت درد من آنقدر زياد بود كه آن كلوخ را جويدم. من در همين حال اسير شدم. وقتي مرا پيش افسر عراقي بردند، او عكسي از امام آورد و به من گفت: اهانت كن! من به او گفتم: دهنم خشك شده و پر از خاك است. گفت: پس پايت را روي عكس بگذار. گفتم: پايم درد ميكند و نميتوانم آن را تكان بدهم.
او عصباني شد و با انگشت دستش صورت امام را از پشت عكس سوراخ كرد و سيلي محكمي به صورتم زد. در آن لحظه در اين فكر بودم كه از نظر عقلي و شرعي اشكالي ندارد من به امام توهين كنم، چون مسأله دليل موجهي دارد؛ ولي از لحاظ روحي و قلبي اصلاً به خودم اجازهي اين كار را نميدادم. بعد او تصميم گرفت مرا بكشد. دور تا دور من پر از نيروهاي عراقي بود. او هم كُلت كمرياش را درآورد و به طرف من نشانه گرفت. در آن لحظه يكي از افسران مافوق، او را احضار كرد و او هم مجبور شد برود.
من احساس كردم امداد غيبي به كمك من آمد و اين شعر مصداق پيدا كرد: "عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد ". من در آن لحظه خدا را شكر كردم.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد1 - صفحه: 272