0

آزادگان و امام خميني (ره)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:40 PM

محمد سيفي
 

محمد

نام :

سيفي

نام خانوادگي :

 1344

تاریخ تولد :

سطح دو

تحصيلات:

 
اعتصاب

اعتصاب

اولين سالي که در ارودگاه موصل بوديم، قرار شد دومين سالگرد پيروزي انقلاب را جشن بگيريم. قرار شد ساعت نه صبح، بعد از آزادباش، در محوطه‌ي اردوگاه جلوي بند سه، نماز وحدت بخوانيم و يک مقدار شيريني، که به اين مناسبت تهيه کرده بوديم پخش کنيم. نماز را شروع کرديم. وقتي نماز تمام شد، موقع تقسيم شيريني بين برادران شد. اين شيريني‌ها را ما از خرما و خمير نان تهيه کرده بوديم و با استفاده از قالب صابون که آن را به صورت گل در آورده بوديم و يک مقدار نايلون، خمير درست شده را به شکل گل در آورده بوديم. هنگامي که ما اين شيريني‌ها را پخش مي‌‌کرديم عراقي‌ها تعجب مي‌کردند. آن‌ها متوجه شده بودند که اين برنامه به چه مناسبت تنظيم شده است و مي‌گفتند: اگر انقلاب شما را قبول داشته باشيم، خميني را قبول نداريم. شما هم اين شريني را به ياد او درست کرده‌ايد آن‌ها نتوانستند مراسم ما را تا آخر تحمل کنند و جشن را به هم زدند و تمام شيريني‌ها را از ما گرفتند. بچه‌ها هم به نشانه‌ي اعتراض به کار آن‌ها به آسايشگاه رفتند و از آسايشگاه بيرون نيامدند. عراقي‌ها اين کار را نوعي اعتصاب حساب کردند و گفتند: شما اعتصاب غذا کرده‌ايد، لذا روز اول خودشان غذا ندادند. از روز دوم تا پنجم، ما به خاطر اهانت به حضرت امام و به هم خوردن جشن‌مان اعتصاب غذا کرديم. بعد از يک هفته، فرمانده‌ي اردوگاه که همان افسر استخباراتي يعني عزالدين بود، آمد و به صورت ضمني معذرت خواهي کرد و گناه را به گردن سربازانش انداخت و گفت: ما به انقلاب‌تان احترام مي‌گذاريم. سربازان ما اين را نمي‌دانستند و بدون دستور اين کار را کردند. ما از شما مي‌خواهيم که اعتصاب‌تان را بشکنيد. ما تقريباً شش، هفت روز بود که چيزي غير از آب باران نخورده بوديم، آن‌هم به اين ترتيب که از پنجره پاکت‌هاي پلاستيکي را به بيرون مي‌داديم و آب باران از داخل اين پلاستيک‌ها به داخل آسايشگاه سرازير مي‌شد آن‌جا هم يک ظرف قرار داده بوديم که آب‌ها را جمع مي‌کرد و ما از آن آب استفاده مي‌کرديم، اما در طول اين چند روز هيچ غذايي به ما نرسيده بود. برادران اين معذرت خواهي را از افسر استخباراتي پذيرفتند و اعتصاب را شکستند.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 30

 
 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها