پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 8:35 PM
سيداحمد حدادي
|
|
سلام ما را به امام برسان | به كدامين گناه | تا آخرين لحظه | |||
روزي يكي از سربازان عراقي كه به خاطر مقاومت در برابر رژيم بعث به زندان افتاده بود، متوجه شد كه من اسيري ايراني هستم. لذا آمد كنار درِ زندان و با همان مقدار فارسي كه بلد بود، گفت: آقا! گفتم: بله. گفت: تو ايراني هستي؟ گفتم: بله شما چهطور، ايراني هستيد؟ گفت: نه من بچهي كربلا هستم. بعد گفت: چيزي ميخواهم به تو بگويم؛ آن را فراموش نكن. گفتم: چه ميخواهي بگويي؟ گفت: اگر روزي برگشتي ايران، سلام ما را به امام خميني برسان و بگو ما را فراموش نكند.
اين را كه گفت، نفهميدم چه حالي به من دست داد ولي ناخودآگاه گريهام گرفت. اين اتفاق ساعت شش بعد از ظهر رخ داد ولي من تا طلوع صبح گريه ميكردم و نميتوانستم خودم را كنترل كنم. به ياد حضرت امام و به ياد آنهايي كه در زندان بودند و اصلاً ايراني نبودند ولي در مقابل رژيم بعث ايستاده بودند و با ياد امام مقاومت ميكردند، ميافتادم و گريه ميكردم؛ اصلاً اينكه يك نفر در آن موقعيت و در آن تنگنا بيايد و درخواست كند چنين پيامي را به امام برسانم، مطلب خيلي بزرگي است كه جاي تأمل دارد. متأسفانه زماني كه ما برگشتيم، با جاي خالي امام مواجه شديم و اين وظيفه را انجام نداديم.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد1 - صفحه: 96