پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 8:33 PM
عباس باقري
|
|
امام همه |
همهي اسرا ارادت خاصي به حضرت امام داشتند و اميد داشتند كه روزي برگردند و امام را ببينند و همهي غم و اندوهشان از بين برود ولي متأسفانه خبر رحلت حضرت امام در اسارت به ما رسيد!
يادم هست يك سرگرد يا سرهنگ عراقي پشت پنجره آمد و گفت: خمينيتان مرد! البته ما پيش از آن خبر را از راديو گرفته بوديم و بغضها در گلو شكسته بود؛ لذا وقتي او آمد و گفت خمينيتان مرد، انفجاري روي داد و همه به گريه افتادند.
بچهها از شدت ناراحتي حتي يك سرباز عراقي را گرفته بودند و داخل حمام شروع كرده بودند به زدن كه چرا اهانت كردي؟ خلاصه سرباز عراقي را به قصد كشت در حمام زدند. كار به جايي رسيد كه سرهنگ طاها _كه فرماندهي اردوگاه بود _ و سروان خميس _ كه ذاتاً موجودي خبيث و از نظر ظاهر و باطن شبيه صدام بود _ آمدند و گفتند: خميني نه تنها امام شما بلكه امام ما هم بود.
بعد فرماندهي اردوگاه به سربازانش دستور داد كه بگذارند ما تا حدي عزاداري كنيم. پس از آن، عزاداري تا حدي آزاد شد. بچهها قرآن و دعا ميخواندند و گريه و عزاداري ميكردند اما حال برادران منقلب شد تا آنجا كه يكي از برادران روي زمين افتاد و غش كرد.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد1 - صفحه: 59