پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 8:32 PM
رحمت الله اسلام پناه
|
|
آزار مجروح | شکنجه هاي سرهنگ محمودي | امن يجيب | |||
در زمان اسارت، من به خاطر اصابت ترکش از ناحيهي شکم و پاي راست مجروح شده و روي زمين افتاده بودم. در همين لحظه، يک گروه از سربازان عراقي به سمت من آمدند و بالاي سرم ايستادند و گفتند: ما شيعهي جعفري هستيم. من به آنها گفتم: اگر شيعه هستيد چرا با ما ميجنگيد؟ گفتند: چاره اي نداريم. بعد، يکي از آنها از من خواست براي يادگاري، عکسي از امام به او بدهم. من هم يک عکس به او دادم. گفت: اگر قرآني هم داري به من بده! پيش از آن، من قرآن را از جيبم در آورده بودم، چون به علت جراحت زياد حالت تهوع داشتم و نميخواستم به قرآن و عکس امام توهين شود، اما نميدانم چه شد که ديگر قرآنم را پيدا نکردم. در عوض، دو انگشتر داشتم که روي يکي آيهِي شريفهي (ان يکاد) نوشته شده بود و ديگري نام مبارک پنج تن آل عبا را داشت. يکي از آنها را هم به او دادم. او هم ساعت يکي از شهداي ايراني را به من داد وگفت: اين ساعت را به بچههاي او بده. وقتي اين گروه رفتند،گروه بعدي آمدند که بعثي بودند و با من خيلي بدرفتاري کردند. آنها از درون کولهپشتي يکي از بچهها رسالهاي از امام همراه با عکس ايشان در آوردند و خيلي به آن توهين کردند ودوپايي روي آن رفتند. آنها از من خواستند به امام توهين کنم، ولي وقتي من امتناع کردم. آنها هم خيلي مرا اذيت کردند و با لگد ومشت به جانم افتادند و آبدهان به صورتم انداختند و خلاصه حسابي اذيت کردند، اما من هيچ توهيني نکردم.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 - صفحه: 43