0

آزادگان و امام خميني (ره)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:31 PM

علي ابوالقاسمي
 

علي

نام :

ابوالقاسمي

نام خانوادگي :

 1342

تاریخ تولد :

ديپلم

تحصيلات:


نامه‌ اي با آب پياز

نامه‌ اي با آب پياز

من در اسارت خدمت امام نامه‌اي نوشتم که جواب آن را هم دريافت کردم. از آن جا که قبلاً در زمان شاه برادرم زنداني سياسي بود و چنين کاري کرده بود، من ياد گرفته بودم و همان حربه را به کار بردم. بدين ترتيب که از آشپزخانه به صورت مخفيانه پيازي آوردم و با يک تکه چوب کبريت، با آب پياز روي کاغذ نامه نوشتم. هيچ چيز مشخص نبود، مگر اين‌که نامه را در نور مي‌گرفتند و آن را مي‌خواندند. ما در روستايمان فردي داشتيم به نام روح‌الله که بعد از انقلاب به احترام امام خميني اسمش را عوض کرده بود. من از همين طريق اسم امام را آوردم، ولي مشخصاتي براي آن قرار دادم که معلوم شود منظورم امام خميني است. مثلاً گفتم: خداوند مصطفي فرزندش را رحمت کند و احمد را برايش نگه دارد. بدين شکل عراقي‌ها متوجه نمي‌شدند منظور من کيست، ولي خانواده‌ام متوجه مي‌شدند. امام هم در پاسخ نامه دعا کرده بودند و گفته بودند که من براي آزادي شما دعا مي‌کنم و شما اسوه‌هاي صبر و استقامت هستيدو اميدوارم روزي به آغوش وطن باز گرديد و از نزديک با شما ديدار کنم و از خداوند خواسته بودند تا به اسرا صبر عنايت فرمايد. با آمدن جواب امام، خيلي روحيه گرفتم. زماني که نامه به دست من رسيد تا حدود نيم ساعت تنم مي‌لرزيد و نمي‌دانستم چه کنم. رفيق ما که حدود چهار سال با هم در اسارت بوديم متوجه اوضاع من شد و گفت: چه شده و جوياي حقيقت ماجرا شد. گفتم: چيزي نيست يکي از بستگانم فوت کرده است و.....، اما ايشان دست بردار نبود و مي‌خواست حقيقت را بداند. زماني که واقعيت را به او گفتم، از او قول گرفتم که فعلاً چيزي نگويد و مساًله را پوشيده نگه دارد تا با اطلاع بزرگان اردوگاه همه را مطلع کنيم.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 72

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها