پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 8:31 PM
سيدرايت الله ابراهيمي
|
|
عاشق شهيد |
در ابتداي اسارت، عراقيها ما را به يک پايگاه نظامي در العماره بردند و مدت سه شبانه روز در آن جا نگهداري کردند. در اين مدت، هر چند دقيقه سربازان عراقي از ما ميخواستند به امام توهين کنيم و به شدت ما را مورد ضرب وشتم قرار ميدادند و اصرار داشتند بگوييم: «خمينيدجال» ولي هيچکدام از بچهها با وجود آن همه ضرب وشتم حاضر به انجام خواسته آنها نميشدند. بالاخره در شب آخر (شب سوم)، چند کماندو را آوردند و چشمبندهاي ما را باز کردند و به ما گفتند: اينها سربازان صدام هستند و شما هم سربازان خميني هستيد. آن شب تا صبح ما را به شدت کتک ميزدند و از ما ميخواستند به امام توهين کنيم، ولي هيچکدام از بچهها خواستهي آنها را به جا نميآوردند. در آنجا، پيرمردي همراه ما بود که از کارکنان اتوبوسراني تهران بود. عراقيها او را به شدت کتک ميزدند و ميگفتند: به امام توهين کن! ولي او ميگفت: من زبان شما را نميفهمم ( با اينکه آنها فارسي ميگفتند). صبح که شد فهميديم او زير شکنجهها جان داده و شهيد شده است. عراقيها چند ضربه به او زدند و وقتي ديدند تکان نميخورد، جلو چشم بچهها به جنازهي پاک آن شهيد بزرگوار با حالتي که گفتني نيست بي حرمتي کردند.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 - صفحه: 70