0

زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

 
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام
دوشنبه 24 فروردین 1388  5:52 PM

آغاز بعثت  
محمّد امين (ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ ياهايى مى ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذيرش وحى - كم كم - آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحى ماءمور شد آياتى از قرآن را بر محمّد (ص ) بخواند و او را به مقام پيامبرى مفتخر سازد .
اقراء باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربك الا كرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم
يعنى : بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. او انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگارت كه گرامى تر و بزرگتر است . خدايى كه نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را كه نمى دانست .
محمّد ) ص ) - از آنجا كه امّى و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايى خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست كه لوح را بخواند . امّا همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمّد (ص ) احساس ‍ كرد مى تواند لوحى را كه در دست جبرئيل است بخواند. اين آيات سرآغاز ماءموريت بسيار توانفرسا و مشكلش بود. جبرئيل ماءموريت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نيز از كوه حرا پايين آمد و به سوى خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را براى همسر مهربانش باز گفت .
خديجه دانست كه ماءموريت بزرگ محمّدآغاز شده . او را دلدارى و دلگرمى داد و گفت : بدون شك خداى مهربان بر تو بد روا نمى دارد زيرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستى و به بينوايان كمك مى كنى و ستمديدگان را يارى مى نمايى
سپس محمّد (ص ) گفت : مرا بپوشان خديجه او را بپوشاند. محمّد (ص ) اندكى به خواب رفت .
خديجه نزد ورقة بن نوفل عموزاده اش كه از دانايان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمّد (ص ( را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموى خود چنين گفت : - آنچه براى محمّد (ص ) پيش آمده است آغاز - پيغمبرى است و ناموس بزرگ رسالت بر او فرود مى آيد .
خديجه با دلگرمى به خانه برگشت .

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها