پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389 6:29 PM
يخچال نو يكبار يكي از افراد وابسته به بعثيها براي سخنراني به اردوگاه آمد. قصد داشت اسرا را نسبت به مسايل آگاه نمايد. در ضمن صحبت، چشمش افتاد به دستشويي گوشهي اتاق كه دورش را با گوني سفيد رنگ و تازهاي پوشانده بودند. بادي در غبغب انداخت و گفت: «قبلاً عراقيها از وضعيت خوب شما و رضايت كاملتان سخن گفته بودند، اما حالا كه چشمم به اين يخچال نو و در عين حال بزرگ افتاد؛ بسيار خوشحال شدم. منبع: كتاب سال هاي اسارت ياخوشه هاي خاطره
صداي قهقههي بچهها فضاي اردوگاه را گرفت. او تازه متوجه شد چه دسته گلي به آب داده است.